نقدهای منتشر شده، دیدگاه نویسندگان بوده و لزوماً بیانگر دیدگاه شبکه مستند و جشنواره تلویزیونی مستند نیست.
نقدها بعد از پایان مهلت نظرسنجی منتشر می شود تا در رأی آثار تاثیری نداشته باشد.
این صفحه متعلق به شما مخاطبان جشنواره است، شبکه مستند سیما و دبیرخانه جشنواره تلویزیونی مستند از نقد آثار و دیدگاه شما عزیزان استقبال می کند.
عنصر غافلگیری غالبا در آثار داستانی به دلیل فراخی دست تولید کننده در زمینه چینی ساده تر بکار می آید. با کوچکترین تغییر در فیلمنامه در آثار سینمایی داستانی و یا با حذف اطلاعات حیاتی روایت، می توان مخاطب را در بزنگاهی به دام انداخت، اما در تولیدات مستند، چنین آزادی در زمینه چینی وجود ندارد یا اگر هست بنا بر دست بردن مستندساز در واقعیتِ ممکن، امکان پذیر است. مستند «لوتوس» غافلگیری احساسی قابل اعتنایی در پلان پایانی اش دارد که از منظر ساختار کاملا متناسب با مدت زمان مستند است. حتی در ادبیات ایران، در قالب شعری همچون رباعی، دلیل تاکید و ضرب پایانی در مصرع پایانی، ساختار موجز این قالب شعری است. یا در فلیم کوتاه، حتی در فرمت 100 ثانیه ای به دلیل محدودیت زمانی، عنصر غافلگیری کارکرد بسزایی دارد. بنا به این دلیل، می توان مستند «لوتوس» را حاوی شیوه ای بسیار هوشمندانه در روایت دانست؛ چرا که هم از نظر زمان و هم از نظر قابلیت سوژه، مستعد چنین تکنیکی برای روایت است. اینکه سوژه ای نهایتا فرصت عرض اندام در تایمی محدود داشته باشد؛ اما اثر با دوبرابر زمان مناسب با تطویل و زیاده گویی هایی خسته کننده کلید بخورد، نتیجه عدم درک درست از قابیلت سوژه است. اینجا در مستند «لوتوس» زمان کوتاه مستند با درخشندگی تصاویرِ محیط جغرافیایی سوژه و عنصر غافلگیری، به شدت این قابلیت را آشکار نموده است.
پیرزنی 12 سال منتظر صدور مجوزی است تا با آن بتواند دقایقی بر گور فرزند شهیدش بنشیند؛ یا اینگونه بگوییم که پیرزنی هر 6 ماه شرایط بازدید از قبر فرزند شهیدش دارد. چنین سوژه ای حتی در یک جمله ی گزاره ایِ غیر ادبی نیز شگفت به نظر می رسد.
دلایل و سوالاتی با همین جمله در ذهن پیش می آید که کشش را در اثری که از آن تولید خواهد شد به وجود می آورد. دلیل این ممانعت، ساخت سدی در روستایی و انتقال روستا و گورستانش به محلی دیگر است و دلیل غایی دیگر، ممانعت پیرزن از جابه جایی گور فرزندش. حالا او باید با مجوز و قایق به جزیره کوچک ایجاد شده در میانه ی دریاچه حاصل از سد برود آن هم هر 6 ماه یک بار. حتی تعلیقی که بر پایه این سوژه و نهایتا شکل روایت در مستند «لوتوس» شکل می گیرد نیز با خوانش مجدد اثر از کف نمی رود، چرا که تمهیداتی از منظر جذابیت های بصری با تصویربرداری قابل توجه و جذابیت خود پیرزن ایجاد می شود که اثر را مستعد دیدار یا دیدارهایی مجدد می کند.
شاید در نگاه اول، تلخی هجرانی به شدت منحصر به فرد از سوی مادر و گور فرزندش، عامل سویه ی احساس برانگیز مستند باشد، اما این تنها منوط بر بخش محتوایی مستند است. به عبارتی بعد احساسی مستند «لوتوس» در یک حالت به واسطه ی سوژه ی یگانه اش ایجاد می گردد اما همین بار احساسی از نظر فنی نیز قابل تفسیر است. مستندساز به شدت در پرداخت و خلق دورنمای ذهنی پیرزن حرفه ای عمل نموده است. او بارها بکر بودن محیطی جغرافیایی که به شدت زیباست را در افق نگاه پیرزن به مخاطب نشان می دهد تا با تکرار این جذابیت طبیعی ضرب نهایی را محکم تر وارد کند، اینگونه که این افق دیدِ به شدت دلپذیر، نهایتا ابزاری برای به چالش کشیدن تصورات اشتباه ما خواهد بود. ما به اشتباه منظر زیبا را با تصویربرداری سینمایی و شاعرانه، عاملی برای رضایت پیرزن از محیط قلمداد می کنیم، اما همین منظره، حکم داغی است که او هر روز با نگریستن به آن زخم هایش را تازه می کند. این جذابیت بصری از محیط، حالتی دوگانه و متضاد از زیبایی و رنج است که تلفیقی به شدت حساب شده و کارآمد به نظر می رسد. فقدان چنین برداشت هایی از طبیعت، یقینا فقدان عنصری کاری در ضرب نهایی مستند می توانست باشد. به عبارتی فضای سانتیمانتال با کارکردی متناقض در ساختار مستند به خوبی می نشیند.
مستند «لوتوس» درباره جنگ است. چنین برداشتی را در لایه ی زیرین مستند می توان به روشنی مشاهده کرد. آنچه جنگ به ارمغان می آورد در یک نگاه می تواند با تعابیری همچون ارزش های دفاعی و ملی سنجیده شود اما در مجاز سینما، آنهم در مستندی که به حواشی نمی پردازد، به شدت سویه ای انسانی را هدف قرار می دهد.
راهنمای امتیازدهی
نقد و نظر خود را برای ما ارسال کنید
بدون دیدگاه