نقدهای منتشر شده، دیدگاه نویسندگان بوده و لزوماً بیانگر دیدگاه شبکه مستند و جشنواره تلویزیونی مستند نیست.
نقدها بعد از پایان مهلت نظرسنجی منتشر می شود تا در رأی آثار تاثیری نداشته باشد.
این صفحه متعلق به شما مخاطبان جشنواره است، شبکه مستند سیما و دبیرخانه جشنواره تلویزیونی مستند از نقد آثار و دیدگاه شما عزیزان استقبال می کند.
مستندهایی که درباره کرونا تولید شده است، اغلب یا در مورد خود بیماری کووید هستند یا درباره بیمارانی که درگیر بیماری می شوند یا اینکه موضوع آنها رنج عوامل درمان تا خدمات نیروهای غسالخانه هاست. مستند «حواست هست» نیز موضوعی درباره کادر درمانی دارد که در اوج دوران پاندمی به صورت داوطلبانه به بخش بستری بیماران کرونایی رفتند.
پلانهایی بریده بریده که مدام زمان و مکان را تغییر می دهد و دوربینی که در بیمارستان به صورت پنهانی تصویربرداری می کند، تا جایی در شکل دهی بر اتمسفر مستند که قرار است بحران را نمایش دهد، موفق عمل می کند. به عبارتی اگر قرار باشد با شکل تصویربرداری و تدوین، مخاطب احساسی آشفته نسبت به دوران کرونا و محیطی خطرناک و ممنوع همچون بیمارستان داشته باشد، این حس به خوبی به او منتقل خواهد شد. اما نکته بسیار حیاتی برای خلق چنین اتمسفری، حفظ روند روایی و تداوم است. به نظر آن آشفتگی که قرار است واقعیت فضا را به خوبی در یک فیلم منعکس نماید، لااقل در حفظ پیوستگی روایت موفق نبوده است. از سویی، مستند اساسا درباره خود بحران نیست. یعنی مستندساز تصمیم نداشته تا دوران سخت و بحرانی و فضای آشفته دوران فراگیری بیماری کرونا را نمایش دهد، بلکه هدف او تنها نشان دادن و معرفی دو پزشک است. بنابراین حتی این شکل بریده بریده و آشفتهی روایت ارتباطی با موضوع اصلی مستند نیز ندارد.
زمان بسیار زیادی از مستند می گذرد و تکلیف رویدادها و چرایی و دلایل برخی سکانس ها مشخص نیست. گفتگو با شخصیت های محوری مستند که از قضا دو پزشک داوطلب هستند در سکانس های ابتدایی به شدت گنگ است. نمی توان به روشنی دلیل حضور دوربین در مکان مورد نظر را درک نمود و سرگشتگی دوربین جز اینکه سرگشتگی روایت باشد، دیگر کمکی بر تشکیل آن اتمسفر یاد شده نیز نمی کند. آنچنان برش ها و جهش از یک پلان به پلان دیگر غیر مرتبط است که آن خط پیوند ذاتی که نیاز چنین مستندی با روایتی مشخص است، شکل نمی گیرد. حال اگر شاهد اثری بودیم که صرفا نیت و ایده اولیه اش همین آشفتگی فضا در محیطی بحرانی بود، می شد این روش تدوین یا روش چینش پلانهایی بی ربط به یکدیگر را پذیرفت؛ اما بحث اینجاست که مستندساز آگاهانه قصد بیان روایتی خطی از زیست دو پزشک دارد و حال که همه عناصر برای اجرا و پیاده سازی یک ماجرای مشخص وجود دارد، نمی توان اینطور چشم از پلانهایی اضافه و بی کارکرد بست.
مستند کاملا صورتی شخصی دارد. مستندساز به عنوان پژوهشگری عینی در بطن ماجرا قرار دارد و از آغاز تا پایان اثر در حال شرح رویدادها و تصمیم ها و ایده های خویش است. یا شخص حاضر در پشت دوربین عملا بیان می دارد که قصد تولید مستندی درباره روزگار کرونا و داوطلبان پزشکی دارد. به طور مثال صدای او شنیده می شود که می گوید ایده اصلی مستندش درباره امید است. به عبارتی مستندساز به جای اینکه کشف ایده و درونمایه را به عهده مخاطب بگذارد در یک ساختشکنی ساده، خود به شرح ایده اثرش می پردازد. نه اینکه این شیوه تولید دارای ایراد باشد یا کسی نبوده که اینچنین، با فاصلهگذاری، مستندی تولید کرده باشد، بلکه مساله بر سر ایجاد فضایی شخصی است و برپایه همین فاز، کلیت مستند مبدل به اثری دورهمی و خودمانی می شود. مستندساز چگونگی آشنا شدن با کسی برای ورود به بیمارستان و چگونگی یافتن سوژه را شرح می دهد یا عملا می گوید که اینطور بود که من وارد جریان تولید این مستند شدم. یا تصاویری که در خانه ضبط شده است آنقدر گنگ به نظر می رسد که جز چند جمله هیچ کارکردی برای باقی ماندن در نسخه نهایی اثر ندارد.
مستندساز حتی در سکانس هایی که قرار است شور و هیجان آدمهایش را نمایش دهد، دوباره با اضافه ها به جای فرمی هیجانی، بطالت و بیهودگی را القا می کند. به طور مثال سکانس مربوط به بازی با کارت ها هیچ کارکردی جز اشغال فضا ندارد یا خاطره گویی مادر از روزهایی که فرزندش در بیمارستان در روزهای کرونا مشغول به کار بود نیز به جای تاثیر گذاشتن بر مخاطب و درک او از دلواپسی و نگرانی های یک مادر، اثری غیر از این را بر جای می گذارد. گریه بر خاک کسی که ابتدا فکر می کنیم مادر فرد است و نهایتا مادربزرگش از آب در می آید نیز در کنار سکانسی شبیه به یک میزگرد که عوامل بیمارستان و دوستان تشکیلش می دهند قرار دارد که همچنان حکایت از آشفتگی پلانها و سکانس های پی در پی می دهد.
در پایان نیز یک جمله شعاری که هیچ ارتباطی به ایده اصلی مستند ندارد بیان می شود تا کلیت کار به صورتی سهل انگارانه جمع و جور شود. «کرونا برات چی داشت؟ من خودمو پیدا کردم. دوست پیدا کردم.» دوست پیدا کردن اساسا چه ارتباطی با تمام مستند دارد؟ ایده اصلی کجاست؟ هیچ. همانطور که کلیت مستند در بی ارتباطی غرق بود، پایان بندی نیز همین نقش را ایفا کرد.
راهنمای امتیازدهی
نقد و نظر خود را برای ما ارسال کنید
بدون دیدگاه