نقدهای منتشر شده، دیدگاه نویسندگان بوده و لزوماً بیانگر دیدگاه شبکه مستند و جشنواره تلویزیونی مستند نیست.
نقدها بعد از پایان مهلت نظرسنجی منتشر می شود تا در رأی آثار تاثیری نداشته باشد.
این صفحه متعلق به شما مخاطبان جشنواره است، شبکه مستند سیما و دبیرخانه جشنواره تلویزیونی مستند از نقد آثار و دیدگاه شما عزیزان استقبال می کند.
احتمالاً اولین انگیزهی مستندساز برای تولید پرترهای از پدرنوشتافزارایران این بوده که چه کسی خودکار بیک را در ایران تولید نموده است. به همین دلیل در مقدمهی مستند مصاحبههایی در فرمت گزارش با شهروندان، به سبک آیتمهای خبری درج میشود تا همین سؤال مستندساز و سؤال مستند، بیان گردد. بااینحال مستند «خودکار» در قواره یک پرتره باقی نمیماند و میتوان در آن پرداختن بر تاریخ نوشتافزار در ایران را نیز دید. البته الصاق عنوان مستندی دربارهیکارآفرینی و نه فردی کارآفرین، بر این مستند نیز دور از انتظار نیست، چرا که وجهی تاریخی در خلال پرتره، بر کل مستند تزریقشده است.
تولید مستندی درباره کسیکه برای اولین بارخودکار بیک ومداد سوسمار را در ایران تولید نمود و ایران را از دوران قلم و مرکب و نی و جوهر و دوات، به ابزاری دمدستی و راحت برای نوشتن سوق داد، یقیناً خالی از لطف نیست، اما آنچه در اغلب مستندهای پرترهی کارآفرینی در ایران شاهدیم اینجا نیز به چشم میآید. اینکه فضایی دوستانه، محبتآمیز و سراسر مملو از تمجید در چنین تولیداتی دیده میشود که مخاطب را در جایگاه کسی قرار میدهد که در حال تورق آلبوم عکسی خانوادگی یا مستندی فامیلی است. البته چارهای جز این هم نیست، چون رنجی را که یک فرد چه پیش از انقلاب و چه پسازآن، برای سرپا نگاهداشتن واحدی تولیدی متحمل شده را جز با همین رویهی دوستانه و تشویقی و تحسینکننده، در نگاه اول، جور دیگری نمیشود روایت کرد. همین نکته است که ما را مجاب میکند بپذیریم برخی آثار مستند میتوانند خویی چنین لطیف داشته باشند. نه اینکه ذات فیلم غالباً باید نقد یا صرفاً تلخی مسئلهای دهشتناک را نمایش دهد، اما این رویکرد تأثیری به سزا در میزان نفوذ یک مستند با سوژهاش در ذهن مخاطب دارد. چیزی که مستند «خودکار» به دلیل همین بستر معصومانهاش، از آن بهرهای نمیبرد.
پیرمردی 90 ساله که همچنان در حال تولید است، تلنگری است که میتواند برای تشویق تولید در جامعه، محرک خوبی باشد. این در شرایطی است که حالوروز کنونی تولید در سرزمینی که همین پیرمرد در آن به موفقیت رسیده است، با توجه به آمارهای رسمی،بههیچعنوان مطلوب نیست. کارگاههای کوچک زودبازده که با مصائبی بیشماردستوپنجه نرم میکنند و در مرز حیات، ورشکستگی و انحلال رفتوبرگشت دارند و با تمهیداتی موقتی به نظر در حال دستوپا زدن برای حیات هستند، در ایران بیشمارند و مستند «خودکار» دست روی نکتهای میگذارد که در آن تلاشی فردی در میان انواع ناملایمات سیاسی و اقتصادی و عدمحمایت، برجسته میشود.نکته اینجاست که این کارآفرین باکارخانهاش، هم پیش از انقلاب موانعی را به چشم دیده و هم در پس از انقلاب حتی تا اتهام اختلاس و افسردگی شدید پسازآن و ترک کار پیش رفته است.
بااینحال مستند پتانسیل بالایی برای ورود به فاز انتقادی دارد که مستندساز خیلی بدان ورود نمیکند و همچنان دوستانه ناملایمات را شرح میدهد. یقیناً وقتی جنگ هشتساله با تمام تبعات آن نتوانست چرخ کارخانهی مورد بحث در این مستند را از کار بیندازد، اما انگشت اتهامهای بعضاً بیاساس برخی مسئولین در دههی شصت توانست این سقوط را عملی کند، جای کار و پرداخت بیشتری دارد.
اتهامی که منجر به افسردگی شدید این کارآفرین و حتی کوچ او به خارج از کشور برای درمان و نهایتاً بازگشت بیروحیهی او به کار و فروش مجموعه شد. این واقعیت تلخ در مستند، تنها در ساحت گزارشی است که مستندساز از آن میگذرد. چه بسا روایتی دیگر با شمایلی دیگر که آغاز و میانه و پایان اش با این رخداد تاریخی همراه میبود، میتوانست تأثیرگذارتر جلوه کند. «آغازی» که شامل چگونگی راه افتادن کارخانه بود، «میانهای» که دو سوی فعالیت کارخانه در پیش و پس از انقلاب را شرح میداد، «پایانی» که با تعطیلی کارخانه با یک اتهام بیاساسرخ داد. حتی در خود مستند نیز مسببان اتهام به کارآفرین و زندانی شدنش در دههی شصت، مجازات و حتی محکوم به شلاق و جریمه شدند، در روایت کنونی این مستند بیان میشود، اما فقط بهعنوان یک نقل خاطره بدان توجه میشودو در ساختار اصلی روایت جایی ندارد. حال فارغ از فاز تلخی که چنین پایانبندی برای مستند متصور میکند، اگر پایان را مماس با این فروش کارخانه بابت آن اتهام بیاساس بدانیم، یقیناً از نظر روایی به جذابیتی افزونتر نائل میآییم و هم از نظر انتقادی نوک پیکان انتقاد را تیزترمیکنیم. بااینحال مستند سعی میکند از پتانسیل سوژه برای نقد بگذرد و بیشتر حسی انسان دوستانه و مهربانانه را پیش بگیرد.
سوژهای یا فردی که تهدیدهای کار در جغرافیایی همچون ایران را نهایتاً با درایت شخصی برطرف میکند و همچنان تولیدکننده و کارآفرین باقی میماند، پرترهاش اینگونه با تمجیدی که متولیان دولتی از او در قالب اعطای نشان و تندیس ضرب الامین میکنند، پایان مییابد. به عبارتی مستندساز سعی میکند تمام رنج سوژه را برای بقا با چنین تندیس و تقدیری به سرانجام برساند. این شکل از روایت، به نظر کرختی و عدم جذابیت در بیان را ایجاد میکند که البته نشان از نوع نگاه مستندساز میدهد و مستند را در حدود اثری تشویقی باقی نگاه میدارد.
راهنمای امتیازدهی
نقد و نظر خود را برای ما ارسال کنید
بدون دیدگاه