هفتمین جشنواره تلویزیونی مستند

جشنواره مستند، جشنواره تلویزیونی مستند، جشنواره فیلم، جشنواره عکس و جشنواره مستند نگاری

نقد مستند «مردی که فسیل شد»

نقد مستند «مردی که فسیل شد»

رحیم ناظریان

مبارزه ای نفس‌گیر بین علم و تجربه

یکی از صحنه های کنایی و البته دلخراش مستند، آنجایی است که «محسن تجربه‌کار» که نزدیک به صدهزار از انواع سنگواره را در طول سالها جمع آوری نموده و با بی مهری آرشیو خود را در بیغوله ای نگهداری می کند، دو کارگر ساختمانی را دعوت به تماشای یافته هایش نموده و با ذوق و شوق برای استادکار ساختمانی و کارگرش، آنچه می داند را شرح می دهد. این سکانس، به نظر درونمایه اصلی مستند را بدون توضیحی اضافه تفسیر می کند. آنجا که در کلیت مستندِ «مردی که فسیل شد» می دانیم و درک می کنیم گوش شنوا و چشم بینایی برای توجه به او از جانب اشخاص یا سازمان های علمی در حیطه فسیل شناسی وجود ندارد و او در این سکانس کنایی، در حال ابراز وجود نزد کسانی است که با شوق به یافته های او ارج می نهند.

«محسن تجربه‌کار» شخصیت محوری مستند به دلیل ویژگی های شخصیتی و جنس اعمالش و همچنین پافشاری اش بر یک عقیده یا کنش، دارای ارزش هایی دراماتیک است. شخصیتی دوست داشتنی و البته حسرت برانگیز که تا حدودی با در نظر گرفتن جفایی که بر او رفته و عدم نتیجه ای که از تلاش هایش داشته، ترحم برانگیز نیز هست. او که سالهاست به صورت تجربی و بدون در نظر گرفتن مراحل و الزاماتی علمی، بر روی فسیل ها و سنگواره های بیابان های کرمان مطالعه می کند، ادعایی دارد بر این منوال که برخلاف دیگران که سنگواره ها و فسیل هایی کشف می کنند، او فسیل ها و سنگواره هایی گوشتی اعم از تخم پرندگان و خود ماهی ها و آبزیان را یافته که تا کنون در دنیا سابقه نداشته است. او با امکاناتی بسیار محدود سعی بر اثبات یافته هایش دارد و از سویی مخالفانش که رده هایی علمی دارند، نظر او را به طور کامل مردود می دانند.

نکته بسیار قابل اعتنا در مستند، توجه بر دو زاویه دید در روایت، یکی از جانب خود شخصیت اصلی و دیگری از جانب خود مستند در قبال مساله‌ی سوژه است. به عبارتی با دیدن «مردی که فسیل شد» سوالی ذهن را درگیر می کند بدین صورت که از یک سو شخصیبت محوری چه مساله ای دارد و از سوی دیگر مستندساز در مواجهه با سوژه چه مساله ای در سر می پروراند؟ مساله‌ی خود شخصیت، تقابل سویه های علمی سنگواره شناسی و فسیل شناسی با روشی تجربی و میدانی است. او در جایی در سکانس های پایانی به روشنی و تلخی اعتراف می کند تحصیل و تحقیقی که پشتوانه ای دانشگاهی با اتکا بر مدرکی دانشگاهی داشته باشد در نظر مخاطبان حرفه ای اش، ارحج تر است و خود که تحصیل دانشگاهی ندارد، جایی در میان این ساز و کار نخواهد داشت. «محسن تجربه‌کار» به زعم خودش با در نظر داشتن عدم تحصیلات مرتبط دانشگاهی، توسط سیستم علمی نابود شده و کسی توجهی به یافته هایش نکرده است. می گوید هر کاری کرده و هر دست آوردی داشته، توسط همان تیم یا گروه یا عده‌ی مخالف، نادیده گرفته شده. فسیل تخم یک جانور را یافته، توجهی به او نکردند، سنگواره ای گوشتی از یک ماهی را یافته و همچنان مهجور مانده و همه اینها به دلیل عدم داشتن مدرک دانشگاهی است. این در حالی است که خودش کاملا بر سواد تجربی اش ایمان دارد. حال از سویی دیگر مساله‌ی خود مستند، کشف حقانیت «محسن تجربه‌کار» نیست، چرا که مستندساز به دلیل لحن و شکل روایت و اطلاعاتی که ارائه می دهد کاملا نگاهی جانبدارانه به او دارد. برای مستندساز خلق شخصیتی اهمیت دارد که چه درست یا چه غلط عمرش را برای هدفی صرف نموده و حالا در اوج کارش، سقوط را نیز تجربه می کند. به عبارتی مستندساز موفق می شود، شخصیتی را معرفی کند که زیست مخصوص به خود را تجربه می کند و حاوی چالش هایی عدیده است. همسرش را جلوی دوربین می نشاند تا از ابتدا مخاطب بداند، مشقت سوژه، صرفا محدود به نادیده گرفتن شدن او در ساز و کاری علمی یا تجربی نیست، بلکه خانه و خانواده نیز با وجود حمایت های بی دریغ، سالهاست انتقاداتی بر او و هدفش دارند. 

مستندساز، به نظر هوشمندانه مستندش را آلوده نگاهی جامع الاطراف نکرده است. به طور مثال در اثر نهایی، فقدان نظر صریح مخالفانِ «محسن تجربه‌کار» سبب می شود تا مستندی یکدست که در حیطه خود سوژه قرار دارد را شاهد باشیم. احتمالا اگر مستند حاوی پرداختی بیشتر از نظر مخالفان و کسانی که یافته ها را به صورت علمی رد می کنند بود، شاهد فیلمی بودیم که شخصیت محوری اش در حاشیه قرار می گرفت و به جای مستندی که سوژه انسانی اش را تا کشف لایه های درونی واکاوی کرده، فیلمی می دیدیم که در حد یک پژوهش باقی می ماند. به عبارتی مستند کنونی اثری است درباره یک انسان که غلط یا درست، ممارستی بسیار عجیب برای ادعاهای خود دارد. از طرفی اگر زاویه جانبدارانه مستندساز وجود نداشت، صرفا اثری علمی را مشاهده می کردیم که سعی دارد حقیقتی را کشف کند و برای کشف آن محتاج شنیدن تمام نظرات مخالف است.

مستند روایت بسیار جذابی نیز دارد. به دلیل جانمایی یا چینش سکانس ها، مخاطب از همان آغاز درک می کند با چگونه شخصیتی مواجه است. فردی که فارغ از خط اصلی و بدنه علمیِ سنگواره شناسی، به تنهایی و بدون ارائه مقالات علمی که از الزامات چنین دست آوردهایی است، سعی در اثبات مساله ای دارد که بزرگترین دانشگاه های دنیا در آن مانده اند. مستند در بخش هایی از خود، ما را به یاد ادعای بزرگترین دانشمندان و محققان و نظریه پردازان جهان در سده های پیش می اندازد که بر سر ادعایی، جان و مال خود را داده اند و نهایتا پس از سالها و بلکه قرن ها، حقانیتشان ثابت شد. همین تردید که نسبت به حقانیت «محسن تجربه‌کار» در مستند، توسط مستندساز اعمال می شود، جذابیت ایجاد می کند و مخاطب فارغ از درستی یا غلط بودن فرضیات او، تنها بر کنکاش در درونیات یک انسان تمرکز دارد.

مستندِ «مردی که فسیل شد» با این تفاسیر الزاما نباید اثری باشد که حقیقتی علمی را کشف کند یا دنبال درستی یا نادرستی تحقیقات سوژه اش باشد. اساسا همیشه کار هنرمند اثبات حقایقی قطعی یا تردید در حقیقتی که قطعی به نظر می رسد، نیست، بلکه کشف حقیقتی که در درون یک انسان وجود دارد نیز می تواند سوژه ای باشد که اثری سینمایی را شکل دهد.

به نقد این مستند چه امتیازی می دهید؟
5/5 - (1 امتیاز)


راهنمای امتیازدهی

نقد و نظر خود را برای ما ارسال کنید

بدون دیدگاه