نقدهای منتشر شده، دیدگاه نویسندگان بوده و لزوماً بیانگر دیدگاه شبکه مستند و جشنواره تلویزیونی مستند نیست.
نقدها بعد از پایان مهلت نظرسنجی منتشر می شود تا در رأی آثار تاثیری نداشته باشد.
این صفحه متعلق به شما مخاطبان جشنواره است، شبکه مستند سیما و دبیرخانه جشنواره تلویزیونی مستند از نقد آثار و دیدگاه شما عزیزان استقبال می کند.
همه چیز در مستند «آسک» باستانی است. شغل پیرمرد، خود آسک یا همان آسیاب دستیِ سنگی، تعبیر خوابهایش و حتی خودش نیز، همگی متعلق به باستان است. این زیستِ آرکائیستی در کالبد این مستند نقش بسته و فقط گاه گداری با حضور شخصیت های حاشیه ای و زندگی آنها به بیراه میرود.
می توان جذابیت اصلی مستند «آسک» را نه در برگزیده بودن پیرمرد از نظر شرایط جسمانی و شغلشیا در ممتاز بودن زیستشو قیاسش با انسان های دیگر، بلکه در تاکید و خلاقیت مستندساز در قبال همنشینی تعبیرخواب و سنگتراشی دانست.
روایت به شکل مداوم در میان تعبیر خواب اهالی منطقه توسط پیرمرد نابینا و ساخت ابزار سنگی، نوسان دارد. این التقاط و جا به جایی بین تعبیرخواب و ساخت مصنوع سنگی، آنقدر تکرار می شود که ناگزیر می شویم بپذیریم توانایی پیرمرد در تعبیرخواب، بی ارتباط با زیست او در قبال سنگها و سخن گفتن او با سنگ نیست. اویی که نابیناست و با لمس کردن، لیسیدن و حتی با خوردن تکه هایی از سنگ ها، توانایی تشخیص مییابد، تا بهترین جنس سنگ را برای کارش تهیه کند، بی شک توانایی این را نیز دارد که چهره های انسانی را نادیده، کالبدشکافی کند. اویی که می تواند خیال و درون سنگ را بدون دیدنش، بسنجد، حتما می تواند رویای آدمیزاد را تفسیر کند.یک جور مکاشفه و زاویه ای درونگرایانه را می توان برای پیرمرد متصور بود، از این جهت که او برای کشف جهان پیرامونش، فارغ از ظواهری که ممکن است دیدن با چشمها به آدمی تقدیم کند، قدرتی جادویی برای بازشناسی سره از ناسره با اتکا بر قدرت لامسه و ادراک، بدون یاری جستن از حس بینایی دارد.
پلان پایانی فیلم نیز دقیقا در راستای این خوانش از متن قرار میگیرد. دوربین رو به پیرمرد که بر زمین دراز کشیده، پشت به آسمان، از او دور می شود. این قاب، مجددا تاکید فیلمساز بر حضوری ملکوتی و غیرعادی پیرمرد بر زمین است. به عبارتی می توان با نشانه های متنی از جمله تعبیرخواب و نوع برخورد او با سنگ ها و همچین پلان پایانی، ادعا کرد که مستندساز آگاهانه سعی در ارائه ی سیمایی از پیرمرد دارد که ارتباطات فرازمینی و روحانی اش را توجیه می کند. چشم های نابینای او در این مستند، تنها ابزاری برای حس ترحم نیست؛ بلکه تاویلی از سوی مستندساز برای دیدنی متفاوت از یک زیست خاص به حساب می آید.
اگر مستند «آسک» را فارغ از چند سکانس حاشیه ای از روزمرگی خانواده، خاصه دخترش و زندگی خصوصی و شغل دختر در نظر بگیریم، می توانیم بدون شبهه این تفسیر در این نوشتار را در انگاره اثر بجوییم و اثبات کنیم. با این حال این حاشیه ها آنچنان چشمگیر یا زیاد از حد نیست که لطمه ای به خوانش این نوشتار وارد کند. حتی سکانس هایی به ظاهر بی ارتباط همچون رفتن به مسجد و نماز جماعت خواندن و اقتدای جمع به او نیز همچنان همان زاویه ملکوتی پیرمرد را برجسته می کند. مواردی دیگر همچون بالارفتن از درخت خرما و چیدن میوه نیز، از جمله ی صحنه های درخشان مستند «آسک» است که فقط شرح گزارش گونه ی مستندساز ازتوانایی پیرمرد در انجام امور روزانه نیست، بلکه به عنوان یک موتیف، در بحث دریافت و معنا، چنین پلانهایی در راستای همان انگاره اصلی و غیر زمینی بودن سوژه یا ماورایی بودنش قرار می گیرد.
مستند آسک می توانست با فقدان پلان های یاد شده در این نوشتار، صرفا یک اثر گزارشی یا خبری در جهت توصیف بی کم و کاست یک شکل از مردمشناسی باشد، اما مستندساز پا را فراتر می نهد و تلقی خود از این زیست را بدون دخل و تصرف در واقعیت ارائه می کند. اثری که که ما را تا حدودی بی اختیار به حال و هوای گفتگو با سنگ ها در «باغ سنگی» پرویز کیمیاوی می کشاند.
راهنمای امتیازدهی
نقد و نظر خود را برای ما ارسال کنید
بدون دیدگاه