هفتمین جشنواره تلویزیونی مستند

جشنواره مستند، جشنواره تلویزیونی مستند، جشنواره فیلم، جشنواره عکس و جشنواره مستند نگاری

نقد مستند «جایی که نبودم»

نقد مستند «جایی که نبودم»

رحیم ناظریان

آثار توریستیِ پساتروریستی

به طور کل می توان آن دسته از مستندسازان ایرانی که با بودجه های عمومی و دولتی و یا خصوصی (که البته این خصوصی بودن تا حد زیادی بعید به نظر می رسد) در سوریه و عراق مستند ساختند و هنوز هم می سازند را به دو دسته کلی تقسیم نمود. یک دسته آنهایی که در زمان جنگ با داعش یا جنگ داخلی در این دو کشور دل به خطر زدند و تولیداتی زنده و پویا در بحبوحه ی قدرت نمایی داعش ارائه نمودند و دسته ی دیگر مستندسازانی که پس از آزادسازی این دو کشور از شر داعش در قالب یک تجدید خاطره یا دید و بازدید به سوریه و عراق رفتند و همچنان هم می روند و آثاری توریستیِ پساتروریستی می سازند.

مستند «جایی که نبودم» تلفیقی ضعیف از دو حالت کلی یاد شده است. روایتی ساده و البته پیش پا افتاده، از این قرار که مستندساز یا راوی، چند سال پیش از تولید این مستند به عراق رفته بود و در اوج نبرد با داعش در نقش تصویربردارِ نزدیک به فرمانده ی گروهان، به خط مقدم هم رسید؛ اما به حسب وظیفه مجبور بود با دوربینش دائما نزدیک همان فرمانده بماند و از ثبت خیلی از رویدادهای جنگی منع شود.

اکنونِ مستندِ «جایی که نبودم» روایتی است درباره ی سفر مجدد همین مستندساز یا راوی به همان مکان های جنگی در عراق، آن هم پس از جنگ، تا بلکه بتواند با فراغ بال از مکان هایی که نتواست در سفر قبلی تصویربرداری کند، تولیدی مستند داشته باشد.

همین کافی است تا متوجه شویم با اثری مستند که سعی دارد واقعه ای را در حین وقوع شرح دهد مواجه نیستیم و اغلب با خاطره گویی و یادآوری گذشته رودرروییم. شکلی از مستندسازی یا خاطره گویی که آفت محتوا و مال و بودجه ی مستندسازی ایران شده است.

جالب اینجاست، راوی یا تصویربرداری که در سفر پیشین، وظیفه ی همراهی با فرمانده را داشته و همین باعث شده تا نتواند در آن سفر آزادانه تصاویر دیگر مربوط به جنگ را ثبت کند و در طول مستند کنونی نیز دائم از فقدان خودش در لحظات حساس آن سفر می نالد، حتی موفق نشده در آن زمان، لحظه ی کشته شدن فرمانده را نیز به تصویر بکشد. یعنی وظیفه اش ثبت تصویر از فرمانده ای بوده که در لحظه ی کشته شدن تصویری از او ثبت نشده! به عبارتی مستند کنونی بر اساس رویدادی ساخته شده که خود شبیه یک جنازه است و از گور چیزی که وجود خارجی از نظر تصویر ندارد، برخواسته. این فقدان، این نبودن، این حسرت عدم حضور در آن سفر، ماهیت مستند کنونی را ساخته است. ایده ای که در ظاهر جذاب به نظر می رسد؛ اما از نظر ارائه و کشش به شدت ضعیف است.

مستند «جایی که نبودم» به نسبت آنچه به مخاطبش ارائه می کند، بسیار طولانی است. یک سفر تفریحی و خاطره محور، برای کشف آنچه در گذشته محقق نشده. مستندساز موفق نمی شود دو عنصر حیاتی گذشته و اکنون را با فرمی تازه به هم پیوند بزند. این دو عنصرِ غایب را می توان اینگونه توصیف کرد: در سفر اول، دست و پای تصویربردار به خاطر همراهی مداوم با فرمانده بسته است و این همان فقدانِ کاملِ ثبتِ رویدادهایِ پر از تحرکِ جنگ به صورت آزادانه است. به عبارتی عنصر غایب اول، فقدان کنش جنگ در محیطی جنگ زده در سفر اول خواهد بود. اما سفر دوم: (یعنی مستند حاضر) در این سفر آنچه غایب است خود جنگ است، چرا که مستندساز در روزگار صلح، مجددا به همان مکان رجوع می کند. با دریافت این دو عنصر غایب، مستندساز سعی می کند تصاویر متعلق به سفر اول را با جذابیت جنگ همراه نماید تا مستند نهایی حاوی کشش باشد. تلاش، بیهوده است؛ چرا که بنیان مستندِ «جایی که نبودم» بر اساس خاطره گویی نهاده شده و در ایجاد کشش ناتوان به نظر می رسد. بخش طولانی مستند اختصاص دارد به تازه کردن دیدار و معرفی آدمهایی که در گذشته در سفر اول راوی را همراهی کرده اند و تعریف ها و تمجید ها و توصیف هایی که دیگر متعلق به ماضی است نه اکنون.

با این حال مستند «جایی که نبودم» هر چه دارد از ایده اش دارد. ایده ای که می توانست بهتر از اینها اجرا شود و به جای ارسال مخاطب به حسرت های خود مستندساز، به اکنون و اندوه امروز بپردازد.

به نقد این مستند چه امتیازی می دهید؟
4.7/5 - (3 امتیاز)


راهنمای امتیازدهی

نقد و نظر خود را برای ما ارسال کنید

بدون دیدگاه