هفتمین جشنواره تلویزیونی مستند

جشنواره مستند، جشنواره تلویزیونی مستند، جشنواره فیلم، جشنواره عکس و جشنواره مستند نگاری

نقد مستند «پلاک13»

نقد مستند «پلاک13»

رحیم ناظریان

صحنه سازی های یک زندگی خصوصی

چالش یک پدر و مادر که فرزندی مبتلا به اوتیسم دارند و او به صورت سرسختانه خواهان فرار از خانه است، چرا باید تا این حد نمایشی و مصنوعی تولید شود؟ مشکل از حضور دوربین است. دوربین در مستند «پلاک13» آنقدر نمایان و آشکار حضوری فعال دارد که کلیت مستند را دچار اختلال می کند. بیمار اصلی خود مستند است و نه سوژه.

دوربین هیچ تلاشی برای نبودن در صحنه هایی خصوصی ندارد تا به واسطه ی این غیاب یا عدم احساس آن توسط بیننده، روند فیلم باورپذیر به نظر برسد. این در حالی است که شیوه ی تولید مستند سعی در ارائه ی اثری کاملا طبیعی و باورپذیر دارد. توضیح اینکه اگر کلیت مستند اینگونه بود که به فرض ما شاهد تلاش خود مستندساز برای تاثیرگذاری در جریان رویداد بودیم یا عوامل پشت صحنه را می دیدیم که سعی دارند تا با اعمال نظر، مسیر روایت را مشخص کنند، آنگاه می توانستیم بپذیریم که این شکل از تولید و حضور مستمر و نزدیک دوربین قابل توجیه است. اما ماجرا اصلا این نیست. مستندساز تلاش دارد همه چیز طبیعی باشد. یعنی پدر و مادر با یکدیگر بحث هایی طولانی دارند بر این موضوع که چگونه چالش فرار کودک اوتیسمی خود از خانه را حل کنند. پدر دیگر طاقتش طاق شده و با مادر برای محدود کردن کودک مخالف است. او می خواهد فرزندش آزادانه از خانه بیرون بزند تا بلکه دلیل این خواسته اش مشخص گردد و آنها نهایتا بتوانند چاره ای منطقی برای رفع این فرارها و خطرات احتمالی آن برای کودک بیابند.

تمام این بحث ها و گفتگوها در قبال فرار کودک، نمایشی است. پدر و مادر بازیگرانی به شدت مصنوعی در فرایندی شبه طبیعی هستند. آنها در حال بازی کردن زندگی خود به شکلی مشخص و البته ضعیفند و این ایرادی نه بر آنها که بر مستندساز است.

بدین دلیل که شکل بیانی مستند و نوع اجرای آن هیچ مناسبتی با یکدیگر ندارد. پدر و مادر مشخصا توسط مستندساز در موقعیتی قرار می گیرند تا با یکدیگر به بحث و جدل بنشینند. آنقدر این بحث ها غیر طبیعی و مصنوعی به نمایش در می آید که انگار متنِ گفتگوی جدل مانندِ پدر و مادر توسط نویسنده ای از روی زندگی واقعی آنها باز نویسی شده و این جملات در آنِ واحد و به صورت رویدادی متعلق به حالِ آنها بیان نمی گردد.

برای نمونه در بین نمونه های بسیار زیادی که می توان بدان اشاره کرد، به صحنه ای رجوع می کنیم که مادر به دلیل شدت گرفتنِ تمایلِ پسر مبتلا به اوتیسمش برای فرار از خانه، کنارش نشسته و با او درد و دل و او را نصیحت می کند. این نصیحت کم کم به حالتی عصبی و توامان با احساسی گری در مادر مبدل می گردد و او با هیجان و صدایی بلند و گریان با ضربه هایی از روی ناتوانی، ماکت کاغذی یک خانه که متعلق به پسر است را منهدم می کند. دوربین کجا قرار دارد؟ حدودا یک متر با مادر و پسر. این فاصله ی نزدیک که چیزی تا کلوزاپ شدن ندارد، دوربین را در معرض بی مایگی مفرط قرار می دهد. آنقدر نزدیک که انگار دوربینِ فیلمی داستانی است و نه مستندی که سعی دارد در امور سوژه دخالت نکند و صرفا مشاهده گر باقی بماند. ای فاصله ی نزدیک دوربین، نمی تواند منطق روابط خصوصی و خشونت بار یک مادر با کودک اوتیسمی اش را شرح دهد. تنها چیزی که از این اجرا و این صحنه می توان برداشت نمود، صحنه سازی مستندساز و تولید ساختگی این برخورد مادر با فرزندش است.

با دیدن این صحنه یا باید گفت مستندساز به صورت اغراق آمیز دست به تولید فیلمی فرمایشی زده است، یا اینکه زن بازیگری ناقابل است، یا اینکه زن خودش بیماری روحی است که حالا حتی از حدود کودک آزاری و اعمال خشونت بر کودکی مبتلا به اوتیسم نیز پا را فراتر نهاده. مستند «پلاک13» اینجاست که به دلیل رویه ای نامناسب در اجرا، نه تنها مشکلات خانواده ای با فرزندی مبتلا به اوتیسم را پوشش نمی دهد، بلکه به دلیل افراط در نمایشی سازی، موجب برداشت هایی غلط از خود بیماری و راه های مقابله با کودکی بیمار را رقم می زند.

گفتگوهای بسیار مصنوعی پدر و مادر در کنار فرزندشان درباره بیماری و درباره ی اعمال او و موضوع فرارهایش از خانه، به هیچ عنوان وصله ای نیست که بر مدیوم مستند بچسبد. دیالوگ ها و جدل هایی که جنس آن را بیشتر در تئاتر شاهدیم و نه مدیومی همچون مستند که سعی دارد با فاصله ای منطقی و طبیعی، خصوصی ترین رفتارهای سوژه را با حقیقت مانندی به تصویر بکشد.

به نقد این مستند چه امتیازی می دهید؟


راهنمای امتیازدهی

نقد و نظر خود را برای ما ارسال کنید

بدون دیدگاه