هفتمین جشنواره تلویزیونی مستند

جشنواره مستند، جشنواره تلویزیونی مستند، جشنواره فیلم، جشنواره عکس و جشنواره مستند نگاری

نقد مستند «کریم بانو»

نقد مستند «کریم بانو»

رحیم ناظریان

تبلیغ یک تبلیغ

یقینا راه هایی وجود دارد که حتی سفارشی ترین سوژه های ممکن در جهان را نیز در قالب فیلم مستند با ظاهری آبرومند ساخت. چیزی که مستند «کریم بانو»  از آن بی بهره است. از ابتدا تا پایان مستند، انگ سفارشی بودن بدون هیچ تلاشی از جانب بیننده (لااقل من و پنج همراهی که با هم این مستند را دیدیم) بر پلان به پلان آن نقش بسته است.

 استقلال مستندسازان از دو امر، برای تولید اثری قابل اعتنا، غیر قابل انکار است. یکی استقلال از سفارش دهنده یا تهیه کننده یا سرمایه گذار و دیگری استقلال از خود سوژه در شرایط خاص. گاهی مستندساز تلاش می کند مطیع سوژه باشد که این بحثی دیگر است و خود نوعی از روش های مستندسازی است؛ اما استقلال از سوژه آنجایی معنا می یابد که مستندساز تنها بر داده های مصاحبه محور، با خود شخصیت محوری یا سوژه اکتفا نکند و چیزی فراتر از آنچه توسط کاراکترِ درون اثر ابراز می شود ارائه نماید.

مستند «کریم بانو» فعالیت های مذهبی و تبلیغی زنی مسلمان در نایروبی آفریقا را شرح می دهد و او با اتکا بر الگوهایی که از ایران وام گرفته اجرای آنها را در مناطقی که ادیان مختلفی دارد در دستور کارش قرار داده است. کاری که زن حاضر در مستند در آفریقا انجام می دهد با توجه به ادعا و گفته های خودش، رنگ تبلیغی دارد. خودش ایمان دارد که الگو را از کجا وام گرفته و چه نیتی از اجرای آن در کشوری دیگر در سر می پروراند. با این حال همین فاز تبلیغی در خود مستند «کریم بانو» دوچندان است.

به عبارتی خود مستند حتی بیش از شخصیت محوری مستند فاز تبلیغی دارد که این مورد به هیچ عنوان جذابیتی برای مقوله ی کشف در مخاطب نخواهد داشت.

هیچ نکته ای در این مستند وجود ندارد تا مخاطب با آنالیز یا مواجهه با آن به دریافتی شخصی یا تحلیلی تازه برسد. همه ی داده ها همچون لقمه ای آماده است که در دهان مخاطب قرار می گیرد.

خاطرات زن از کودکی، تبعید ناخواسته از اوگاندا به حکم رئیس جمهور وقت نژاد پرستش، زندگی در مالت و نروژ در خردسالی و دوری از خانواده و نهایتا مهاجرت به انگلستان بخش ابتدایی مستند را تشکیل می دهد. تا این بخش از مستند موضوع ارجح اما پنهان در لایه های زیرین کلام شخصیت محوری، نژادپرستی است. چیزی که مستندساز در حد یک اشاره، آن هم از معنای کلام شخصیت محوری مستند بدان اشاره می کند. بی شک پرداختن بر مقوله ی نژادپرستی که شخصیت زن چه در اوگاندا و چه در انگلیس با آن مواجه بود، می توانست توسط خود مستندساز با پرداخت بیشتری همراه شود تا لااقل مخاطب رنگی از زاویه دید خود مستندساز در اثر می یافت. پرداختن بر موضوع نژادپرستی یک نتیجه ی جذاب دیگر نیز می توانست برای مستند به همراه بیاورد و آن اینکه بخش دوم مستند که درباره فعالیت های انسان دوستانه و فرهنگی زن در جامعه ای از سیاهان است، دارای اعتبار بیشتری می گردید. اینگونه که در اکنونِ مستند و در جایی تحت عنوان نایروبی، زنی سفید پوست در میان سیاهان، فارغ از بحث نژاد در تلاش برای ارتقا یا القای نوعی از فرهنگ و حتی معیشت آنان است. مستندساز از آنجایی که فقط در حال ثبت همان چیزی هایی است که شخصیت محوری اش می گوید، رنگی از خلاقیت در کار ندارد تا از همین به فرض نژادپرستی در راستای ایجاد یک توازن بهره ببرد. تصور اینکه زنی که خود قربانی نژاد پرستی بوده اما حالا در بطن رنگ ها و نژاد ها در حال انجام امور خیرخواهانه، فارغ از رنگ و نژاد است به شدت می توانست به یاری اثری سفارشی بیاید. مستندساز همچون یک عابر در نیمه ی ایتدایی مستند از کنار مقوله ی نژادپرستی می گذرد و پرداختی بر آن ندارد تا بتواند در نیمه ی دوم از این زمینه چینی بهره ی کافی ببرد.

نیمه دوم مستند بنا بر دلایل فوق و فقدان زمینه چینی، از نظر ریتم و بیان اطلاعات تازه، به شدت عقیم است. به جرات می توان گفت بیش از نیمی از مستند هیچ کششی در خود ندارد و باید گفت اثر هنری چه فیلم و یا حتی یک فریم عکس و یا یک نقاشی بدون این عنصر چه چیزی را برای همراهی مخاطب در چنته خواهد  داشت؟

به نقد این مستند چه امتیازی می دهید؟


راهنمای امتیازدهی

نقد و نظر خود را برای ما ارسال کنید

بدون دیدگاه