هفتمین جشنواره تلویزیونی مستند

جشنواره مستند، جشنواره تلویزیونی مستند، جشنواره فیلم، جشنواره عکس و جشنواره مستند نگاری

نقد مستند «دموکراسی ایرانی»

نقد مستند «دموکراسی ایرانی»

رحیم ناظریان

تمجید از دموکراسی ایرانی توسط یک اسیر

اینکه ایران، چه با تعریفی بومی و یا تفسیری غربی، صاحب دموکراسی هست یا نه، در مستند «دموکراسی ایرانی» از زاویه دید فردی اروپایی بررسی می گردد. فردی که خودش در کشوری به ظاهر مستقل از نظر سیاسی به نام اسکاتلند زندگی می کند.کشوری که ملکه اش همان الیزابت دوم ملکه ی نامی و سالخورده ی بریتانیاست. ملکه ای که اغلب او را به اشتباه فقط ملکه انگلیس نیزتصور می کنند و نه ملکه ی چند کشور در قلمرو ممالک همسود.

اگر درباره ی اسکاتلند پرس و جویی ساده و چند دقیقه ای داشته باشیم، دموکراسی و به طور کل شکل حکومت در این کشور برای ساعت ها ذهن را درگیر می کند. کشوری، نمی دانیم مستقل یا متحد یا اسیر بریتانیا که شمایلی عجیب از استقلال و عدم استقلال را تجربه می کند. حتی کافی است مطلع شویم بوریس جانسون، که او را در اخبار روزمره ی مربوط به انگلستان در رسانه ها، به عنوان نخست وزیر این کشور می شناسیم، نخست وزیر اسکاتلند نیز به حساب می آید. مساله ای که به هیچ عنوان درصد بالایی از مخاطبان معمولی اخبار در ایران ممکن است از آن آگاهی نداشته باشند. یعنی کافی است کشور اسکاتلند را در اینترنت جستجو کنید و نام نخست وزیرش را بخواهید، با چهره ای مواجه می شوید که احتمالا برخی از شما گمان می کردید فقط در انگلستان صاحب قدرت است و نه در اسکاتلند. بوریس جانسون! حال کسی از چنین کشوری می خواهد در یک مستند تولید شده توسط یک ایرانی، با اصرار بگوید دموکراسی ایرانی بی نظیر است.

 مستندساز در مستند «دموکراسی ایرانی» از زبان یک شهروند اسکاتلندی ساکن ایران، که خودش در کشورش هیچ تلقی آرمانی از دموکراسی ندارد و کشورش در تبیین این واژه، سیصد سال است معلق مانده، در حال اثبات این نکته است که ایران صاحب نوعی درخشان از دموکراسی است. یک تقابل به شدت فرمایشی و یک روایت بسیار القاکننده در مستند وجود دارد که باور پذیری اش را به چالش می کشد. به عبارتی اگر شخصیت اصلی مستند از کشور مبدائی به ایران می آمد که حکومتش ادعای پیاده سازی صحیح دموکراسی داشت، آن وقت می شد تقابل موجود در مستند«دموکراسی ایرانی»را درک کرد.

مستندساز با تقابل دو نگرش در مقابل هم، سعی در القای ایده ای دارد که از اساس حاوی ایراداتی بنیادی است.

دو نگرشی که می توان آن را در بطن مستند اینگونه کالبدشکافی نمود:

نگرش اول، روایت اصلی مستند با تمام جزئیات آن است که شاکله ی اصلی اثر را با همه ی متعلقاتش شامل می شود. نگرش یک اسکاتلندی درباره انتخابات و دموکراسی در ایران.

نگرش دوم: وجود چند دیالوگ کوتاه از زبان چند جوان ناراضی ایرانی و ساکن خود ایران است که معتقد به وجود دموکراسی در ایران نیستند.

با در کنار هم قرار دادن دو مورد یاد شده، دقیقا می توان ایده ی مستندساز را درک نمود. او می خواهد با اتکا بر نظر، پژوهش و زاویه دید یک فرد غربی با ملیت اسکاتلندی که در قالب یک دانشجو و علاقه مند به مشرق و زبان های فارسی و عربی، ساکن ایران شده است، در بحبوحه ی انتخابات ریاست جمهوری، درباره ی کارآمدی دموکراسی ایرانی توصیفی متفاوت ارائه نماید. همه ی روایت مستند همین توصیف است و اینکه شخصیت اسکاتلندی مستند، به دریافت هایی مثبت از این شکل از دموکراسی ایرانی می رسد، اما وجود آن موضوع دوم، کاملا مهر تاییدی بر این نکته است که مستندساز، زاویه ی دید شخصیت اصلی مستندش را ابزاری برای بیان همان ایده ی القاکننده ی خودش قرار داده است. اینگونه که در لحظاتی کوتاه، یک جوان ایرانی ساکن ایران، نقد خود از دموکراسی در ایران را بیان می دارد. جملاتی همچون «نمی دونم چرا دارم توی ایران زندگی می کنم. می خوام برم استرالیا» یا «در ایران دموکراسی نداریم» یا «اصلا رای در ایران مهم نیست» بیانگر عدم اعتقاد این جوان ایرانی به دموکراسی ایرانی است که دقیقا در تقابل با روایت اصلی مستند و ماجرای فرد اسکاتلندی قرار دارد. تقابل این دو نگرش و تلاش مستندساز برای پرداختن بر آن، تنها یک ایده را برجسته می کند و آن اینکه،«یک فرد اسکاتلندی در ایران محو دموکراسی ایرانی شده ولی جوان ایرانی به شکلی ناشکر بدان اعتقادی ندارد.»

این تقابل در مستند «دموکراسی ایرانی» که بر اساس قیاس دموکراسی ایرانی و غربی شکل گرفته است، تنها در صورتی قابل پذیرش است که صرفا بیانگر دیدگاه یک فرد اسکاتلندی درباره ی ایران باشد و نه خود مستندساز. وقتی پای خود مستندساز به میان می آید و او به صورت ضمنی تضاد افکار یک خارجی و یک فرد ایرانی در قبال دموکراسی ایرانی را مطرح می کند، این سوالات پیش می آید که چطور یک طرفِ این تقابل که فردی اسکاتلندی است و کشورش چالش هایی عجیب درباره دموکراسی دارد، می تواند معیاری برای یک قیاس باشد؟ او خود، نه دموکراسی غربی با کارکردهایش را لمس کرده است و نه اینکه خود کشور اسکاتلند معیار صحیحی برای دموکراسی غربی است. یا اینکه این قیاس تا چه میزان دارای اعتبار است وقتی این فرد خارجی تنها از زوایایی محدود به بررسی دموکراسی ایرانی می پردازد و تمام انتقادات و حقایقی که در قبال موضوع مشهود است را به کنار می نهد؟

به نظر اگر خود مستندساز با آن نگرش دوم به درون مستند نفوذ نمی کرد و سعی در القای این ایده نداشت که «بیایید ببینید، یک اروپایی در حال توصیف مثبت از دموکراسی در ایران است»، می شد در شکلی مشاهده گر، مستند را به عنوان اثری که سعی در نمایش کشف های یک فرد غربی در کشوری شرقی دارد، پذیرفت و از آن لذت برد.

به نقد این مستند چه امتیازی می دهید؟
2.5/5 - (2 امتیاز)


راهنمای امتیازدهی

نقد و نظر خود را برای ما ارسال کنید

بدون دیدگاه