نقدهای منتشر شده، دیدگاه نویسندگان بوده و لزوماً بیانگر دیدگاه شبکه مستند و جشنواره تلویزیونی مستند نیست.
نقدها بعد از پایان مهلت نظرسنجی منتشر می شود تا در رأی آثار تاثیری نداشته باشد.
این صفحه متعلق به شما مخاطبان جشنواره است، شبکه مستند سیما و دبیرخانه جشنواره تلویزیونی مستند از نقد آثار و دیدگاه شما عزیزان استقبال می کند.
گرچه «آدور» اطلاعات بسیار زیادی از مصطفی شخصیت نوجوانش که نمیداند ۱۳ یا ۱۴ ساله است میدهد و امکان چندپارگی اثر را به دلیل این حجم گسترده اطلاعات فراهم میآورد؛ اما به چند دلیل همین روایت نقطه قوت مستند میشود.
پسر نوجوان، کاراکتر بسیار عجیبی است. اختلاف پدر و مادرش که در سه ماهگیِ مصطفی به اوج خود رسید، سبب شد تا مادر، او را رها کند و بعد از آن بیحضور مادر، هیچگاه شرایط صدور شناسنامه برای پسر فراهم نشود. اینها پیش داستان مستند است و مستندساز بدون توجه به سادهانگاری مصاحبه و یا جلب توجه با این گذشته روماتیک، مستندش را با چالشی تازهتر از زندگی شخصیت نوجوانش در اکنونِ او همراه میکند.
بنابراین ما شاهد مستندی بلند و البته زندهایم و نه فقط شاهد شرح رویدادهای متعدد قدیمی. مصطفی به صورت عادی مدرسه نمیتواند برود، بازیکنی حرفهای است اما از تیم فوتبال اخراج میشود، دارای اعتبار اجتماعی نیست و دلیل همه اینها فقدان شناسنامه است. او صاحب هویتی معمول که شناسنامه و تقیُد دولتی آن را میسازد نیست. او در اکنونِ روایی، میخواهد بر این نقص چیره شود و تنها راه نجات یافتن مادر است آن هم بعد ۱۳ سال جدایی.
دلیل دیگری که اعتبار مستند «آدور» را میسازد عنوان آن است. آدور یا بوته خار اولین معنایی است که در تطابق با ماهیت شخصیت اصلی به ذهن میرسد. روایت با آن همه اطلاعات از مصطفی در ۵۸ دقیقه، مسلسلوار پیش میرود و تنها چیزی که همه این ثبات روایی را شکل میدهد همین عنوان است. کسی خواهان مصطفی نیست. نه پدر، نه همسرصیغهای پدر و نه اجتماع و نه این سیستم لعنتی که احتمالا تا قبل و بعد تولید این مستند فکری به حال چنین افراد واماندهای نکرده است.
او کارگر یک اصطبل است. اسب قشو میکشد، گاهی در خیابان غذا میخورد، با کمک اقوام مادرش در جستجوی مادر است، اما مستندساز تاکید را نه بر روی این سویههای ترحم برانگیز و رنج او بلکه بر شیرینی و جذابیت ظاهری شخصیتش میگذارد. عدم توجه به اعمال قابهایی کلوزاب سبب میشود ما فقط درگیر حسی روانکاوانه از او نباشیم و کمی با فاصله از او محیط پیرامونش را نیز زیر نظر بگیریم.
قاعدتا قابهای کلوزاپ، کاراکتر را در معرض همین نگاه روانکاوانه قرار میدهد که به دلیل عدم مصونیت اجتماعی این فرد در قبال اجتماع به نظر کارکردی ندارد. اینجا ما فردی نوجوان و درمانده از اجتماع را شاهدیم بنابراین قابهایی بازتر ما را با او و پیرامونش بیشتر درگیر میکند. اینجاست که جذابیت فردی او، شیرینی لحن و ری اکشنهایش در برابر کنشهای پیرامونی به خوبی دیده میشود و هر چه در طول مستند، جذابیتهای ظاهری نمود بیشتری داشته باشد، درک اینکه «هیچکس او را نمیخواهد» تلختر خواهد بود.
معنای کلمه آدور در این نقاط از روایت است که آتش به جانمان میزند و این در حالی است که با سهل انگاری احتمالی مستندساز به جای این قدرت بیان فوق العاده، فقط سویهای ترحم برانگیز در قبال کودکی تقریبا یتیم را میتوانست برجسته کند.
مستندساز خطا نمیکند و جذابیت ظاهری مصطفی را عیان نموده تا درک درونیات تاریک او را به خودمان واگذار کند. یادمان نرود که پدر و مادر این نوجوان حتی با توجه به اعتقادت شرعیشان وقت نداشتند او را برای ختنه ببرند.
مستندساز خطا نمیکند و جذابیت ظاهری مصطفی را عیان نموده تا درک درونیات تاریک او را به خودمان واگذار کند. یادمان نرود که پدر و مادر این نوجوان حتی با توجه به اعتقادت شرعیشان وقت نداشتند او را برای ختنه ببرند.
سوژه در مستند «آدور» به نظر چالش برانگیز و سخت برای تولید است چرا که هر آن با کوچکترین خطایی، ممکن است مخاطب درگیر اشک و دلسوزی شود، اما با ارزشترین رفتار مستندساز اینجاست که تعلیقی طولانی مدت از جستجوی مادر توسط پسرنوجوان را بدون تحمیل این اشک و آه نمایش میدهد. مصطفی حتی چهره مادر را ندیده است و این توصیف چهره فقط از جانب خاله شوخ طبعش انجام میگیرد.
در مستند «آدور» از آنچه روایت از آغاز جلوی چشممان میگذارد و آنچه از چنین زمینه چینیِ مهیب، انتظار داریم، این است که مصطفی در پایان این مستند در مرز افغانستان شبیه ملودرامهای ازاردهنده و عاطفی با دیدن مادر، طوفانی از زاری در مخاطب ایجاد کند. مستندساز مقدمه ی این رفتار واکنشیِ مخاطب را ایجاد میکند، اما همچنان بر اصول خود پایبند میماند و در بیتفاوتی مثالزدنی و بسیار تاثیرگذار همان ایده بوته خار را به رخ میکشد. مصطفی بوته خار است. مواجه با مادرش بعد ۱۳ یا ۱۴ سال مثل مواجه ما با مزاحمی تلفنی است. مثل جواب دادن ما به تلفن است، وقتی غریبهای تماس میگیرد و قرار است از ما بابت همه نکبتها و ظلمها عذرخواهی کند.
با این نگاه غیراحساسی، پایان این روایت، عذاب آورتر از هر شکل دیگری خواهد بود و وقتی همچنان مکالمه مادر و فرزند را بعد چند سال برای اولین بار شاهدیم، تدوین در اوج باقی میماند. مادر میگوید مرا ببخش… فقط همین! و نهایتا اینکه «پسرم نکند معتاد شوی» و دوربین ما را پشت سر مصطفی تا محفل معتادها میکشاند. جایی در شب که خوف و آتش با هم مجدد آتشمان میزند.
راهنمای امتیازدهی
نقد و نظر خود را برای ما ارسال کنید
بدون دیدگاه