هشتمین جشنواره تلویزیونی مستند

جشنواره مستند، جشنواره تلویزیونی مستند، جشنواره فیلم، جشنواره عکس و جشنواره مستند نگاری، ویژه فلسطین

نقد مستند «کاک ایرج»

نقد مستند «کاک ایرج»

رحیم ناظریان

زباله ای استعاری به نام تلویزیون

حافظ غزلی درخشان با بیتی درخشان تر دارد:

آشنایان ره عشق در این بحر عمیق

غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده

گرچه معانی متعددِ این بیت می تواند بکار نوشتن درباره «کاک ایرج» بیاید، اما اینجا به یک معنی ظاهری آن، بدون تاکید بر سویه های دیگر عرفانی و فلسفی اش نیازمندیم. اینکه چگونه می شود در دریایی غرق شد اما آلوده ی آب نشد؟ در مستند «کاک ایرج» در وهله اول نه سوژه ی انسانی اهمیت دارد و نه محیط واقعی و دست نخورده و نه یک سبک زندگی. آنچه بیش از هر چیز در مرکز توجه است، خود تلویزیون هاست. کاری به ماهیت «مستندبودن» اثر نیز نداریم، چرا که سر و کار ما با صورتی از فیلم است که در آن یک شیء کارکردی فارغ از وظیفه ی معمول و روتین خود دارد. مستندساز آنچنان شخصیت محوری اثرش را با وجود و حضور تلویزیون ها پیوند می زند که گاهی نمی توانیم نقطه ی اصلی تاکیدگذاری را تشخیص دهیم. معنای مرتبط با بیتِ نمونه ی حافظ با یک سوال به این فیلم پیوند می خورد. اینکه چطور می شود شیء، سوژه یا مفهوم یا عنصری را پلان به پلان در یک فیلم نمایش داد، اما آن را پنهان نمود؟ به عبارتی در طول این مستند کوتاه در اغلب قاب ها شاهد حضور تلویزیون هستیم اما نه به عنوان یک ابزار رسانه ای با تصویر و یا یک تلویزیون روشن با هجمه های تبلیغاتی اش. تلوزیون همه جا هست، اما عملا غایب است و حضور ندارد. مستند کنایه بسیار عجیبی است از حضور تلویزیون و فقدان آن در یک قاب. به عبارتی در آن واحد می توانیم بگوییم تلویزیون در پلانهای این مستند هم حضور دارد و هم غایب است.

پلان ابتدایی فوق العاده است. یک پلان با افشایی تدریجی که در آن تلی از برف با بیل زدن شخصیت محوری مستند کنار می رود و در زیر آن تلویزیون هایی آشکار می گردد.

مستندساز در چند پلان به صورت کنایی کارکرد اصلی تلویزیون را به رخ می کشد. به طور مثال در یک قاب بندی آنکارد شده، شخصیت محوری اش را درست پشت یک تلویزیون شکسته که فقط چهارچوبش سالم مانده قرار می دهد تا از درون آن چهارچوب، توهمی در قبال حضور شخصیت در قاب خود تلویزیون ایجاد گردد. یا وجود انعکاس سایه ها و تصاویری بر روی تلویزیونی خاموش و افکت هایی، مجدد این توهم را ایجاد می کند که تلویزیون روشن است. از این قبیل صحنه ها ما را برای لحظاتی از استعاری بودن یک زباله به نام تلویزیون آزاد می کند و کارکرد اصلی اش را به رخ می کشد.

پلان ابتدایی فوق العاده است. یک پلان با افشایی تدریجی که در آن تلی از برف با بیل زدن شخصیت محوری مستند کنار می رود و در زیر آن تلویزیون هایی آشکار می گردد.

شیء بودنِ تلویزیون، فارغ از کارکردهای اصلی اش به تمامی در همین ورودی جالبِ توجه، اتفاق می افتد. تلویزیون نه به عنوان یکی از لوازم مورد استفاده در قالب یک رسانه ی تصویری، بلکه به عنوان یک شیء از آغاز تا پایان مستند معرفی می شود.

یک توضیح یک خطی با این مضمون: «خانه ای با دیوارهایی از خشت و تلویزیون در جایی دور از اجتماع، در کردستان» اگر حتی بدون دیدن مستند توسط مخاطبی خوانده شود، نکات فراوانی در خود خواهد داشت. به نظر در این جغرافیا و با وجود چنین شخصیت دورافتاده یا تنها مانده ای، تنها کارکرد تلویزیون همان قرار گرفتن به جای خشت در دیوار است. ما نمی دانیم کاک ایرج چرا اینجاست و دلیل تنها ماندگی اش چیست. مستندساز به شکل زیرکانه ای این دلایل را شرح نمی دهد و بدون نریشن یا گفتگو و کلام و فقط با اتکا بر تصاویر، ماجرایی که به نظرش اهمیت بیشتری دارد را به تصویر می کشد. اینکه هیچ کدام از این دلایل توضیح داده نمی شود، خود جزئی از فیلم است. حذف یا عدم نمایش چیزی یا محتوایی، نه تنها در هنر فیلم بلکه در ادبیات و نقاشی و به طور کل در همه ی هنر ها، از نمایش و بیان آن، اغلب اهمیت بیشتری دارد. حذفِ این دلایل در مستند «کاک ایرج» کمک می کند تا تاکید از حالت «پرتره بودن» برداشته شود و ما به درون شخصیت و رازهایش رجوع کنیم و پیرامونش و اعمال کنونی اش را بسنجیم و به جای اینکه گذشته اش اهمیت داشته باشد، زیست کنونی اش در مرکز توحه قرار بگیرد. در حالت کنونی «کاک ایرج» فردی بدون گذشته است که رازآلودگی اش دو چندان می شود. یا اینکه با همین حذف و عدم بیان دلایل تنهایی، دوربین تمرکز بیشتری بر خود تلویزیون دارد و همین سبب می شود تا کارکرد استعاری آن دوچندان گردد.

نکته ی بسیار درخشان در مستند «کاک ایرج» مجددا در امری نهفته است که مستندساز بدان ورود نکرده است. به عبارتی عدم پرداختن مستندساز بر این مورد، مستند را از تک بعدی شدن می رهاند. موضوع در قبال زباله هاست. می دانیم که  فردی به نام «کاک ایرج» با جمع آوری زباله ها و اشیاء دور ریختنی، خانه ای با امکانات مخصوص به خود ساخته است. به نظر چنین سوژه ای در نگاه اول، می تواند همچون خیل عظیم مستندهای تک بعدی درباره زباله و استفاده بهینه از آن یا شرح یک سبک زندگی با گفتارمتن و مصاحبه، مورد توجه مستندسازانی از این دست باشد، اما اینجا، مستندساز فارغ از تمام این کلیشه ها، چیزی دیگر در سر می پروراند. یک دایره از زمان که با برف و زمستان و تلویزیون آغاز می شود و بدون حاشیه در مدت زمانی بسیار کوتاه تا برف سال بعد ادامه می یابد.

به نقد این مستند چه امتیازی می دهید؟
4.3/5 - (6 امتیاز)


راهنمای امتیازدهی

نقد و نظر خود را برای ما ارسال کنید

بدون دیدگاه