نقدهای منتشر شده، دیدگاه نویسندگان بوده و لزوماً بیانگر دیدگاه شبکه مستند و جشنواره تلویزیونی مستند نیست.
نقدها بعد از پایان مهلت نظرسنجی منتشر می شود تا در رأی آثار تاثیری نداشته باشد.
این صفحه متعلق به شما مخاطبان جشنواره است، شبکه مستند سیما و دبیرخانه جشنواره تلویزیونی مستند از نقد آثار و دیدگاه شما عزیزان استقبال می کند.
با دیدن برخی آثار مستند درباره افغانستانی های حاضر در ایران که تعداد این آثار کم هم نیست و با توجه به برخی اخبار و اطلاعات رسانه هایی دیگر، می توان با اطمینان گفت فقط طالبان که به تازگی قدرت را در افغانستان در دست گرفته، مانعی برای تحصیل و آموزش کودکان افغانی نیست، بلکه این موانع را نه تنها تازگی ها، از گذشته نیز می توان در خود ایران در قبال این ساکنان دید. و کلمه ی «مهاجر» را برای افغانی های ساکن در ایران در این نوشته استفاده نمی کنیم بنا بر دلایلی که جلوتر بدان اشاره خواهیم کرد.
یک حس یاس و انزجار با دیدن مستند «خورشید هر روز از قرقی طلوع میکند» در مخاطب شکل می گیرد که هیچ اهمیت ندارد، مخاطبی ایرانی باشی یا مخاطبی در آن سوی دنیا. موضوعِ منع تحصیل کودکان افغان ساکن در ایران را در چند مستند دیگر نیز شاهد بودیم، بنابراین این موضوع فارغ از بار اجتماعی اش، یک مساله ی سیاسی نیز هست که بی شک ته مایه های غیرانسانی و ضد بشری دارد.
کاری به محدودیت های داخلی نداریم، اینکه مهاجرت بی رویه تا چه حد می تواند سیستم اقتصادی و امنیتی و اجتماعی کشور مقصد و البته فقیری را تحت تاثیر قرار دهد، اما حضور افغانی ها در ایران چیزی نیست که بتوان آن را حتی در غالب مهاجرتی با معنای اروپایی اش تعبیر کرد. بی شک مهاجرت یک آسیایی به اروپا با نقل مکان یک شهروند افغان از افغانستان به ایران تفاوت هایی چشمگیر دارد. افغان هایی که بر خلاف خیل گسترده ی مهاجران افغان که عازم اروپا و آمریکا می شوند، ایران را برای زندگی انتخاب می کنند، یقینا زمینه های فرهنگی و نزدیکی مرزها و همسایگی را مد نظر قرار می دهند و به ایران می آیند. این نقل مکان افغان ها به ایران، آخرین امید آنان برای قطع نشدن تمام داشته های فرهنگی شان است. اینکه به ایران می آیند تا لااقل همه ی رشته های فرهنگی را با مهاجرت به اروپا پاره نکنند. به ایران می آیند تا بلکه سر فرصت بتوانند راحت تر سری به زادگاه خود در افغانستان بزنند. به ایران می آیند چرا که شاید تاب فراگیری زبان و فرهنگی جدید را ندارند و ریشه هایی در ایران می بینند که می آیند و ده ها و صدها دلیل دیگر هست تا بپذیریم نباید به افغانی های داخل ایران لقب مهاجر بدهیم.
مستند، لحظات تلخ بسیار دارد، همچون صحنه ی رنگ آمیزی نیمکت های اسقاطی و مستهلک توسط خود کودکان دانش آموزان که تهیه اش برای متولیان مدرسه بسیار سخت بود
مستند «خورشید هر روز از قرقی طلوع میکند» دوباره تاکیدی صحیح و البته عجیب بر موضوع و فاجعه ای است که در ایران بر افغانی های ساکن اعمال می شود؛ اما رسانه های دولتی از آن حرفی نمی زنند و نه تنها سکوت می کنند بلکه متناقض با واقعیت نیز گاهی اخباری از سوی آنان منتشر می شود. ممنوعیت تحصیل کودکان افغان در ایران، حتی آنهایی که متولد اینجا هستند، دائما توسط رسانه های حکومتی نفی می شود، اما ما نیز دائما مستندهایی با این موضوع می بینیم که آنها حتی برای تحصیل نیز چالش هایی ضد بشری را متحمل می شوند. یا گفته ی مسئولین ایران برای تحصیل راحت افغانی های ساکن ایران صحیح است و مفاد این مستندها با واقعیت منافات دارد، یا برعکس این مستندها واقعی اند و مسئولین در حال دروغ پردازی. این پارادوکس یا این سانسور نفرت بار در قانون تحصیل یا عدم تحصیل ساکنین افغان در ایران، بیش از خود موضوع رنج آور است. مستند در حال پرده برداری از یک رویه ضد انسانی با حفظ احترام است. یعنی شخصیت های حاضر در مستند، از جمله معلمان و مدیران یک مدرسه ی خودگردان که خود نیز از افغان های ساکن ایران هستند، سعی دارند با حفظ احترام و رعایت اخلاق، یک بی اخلاقی و بی احترامی از سوی ایرانی ها بر ساکنین افغان را شرح دهند. مستند تلاشی ندارد اشک مخاطبش را سرازیر کند، اما مخاطبی که ذره ای خوی انسانی در او زنده مانده باشد، بی شک با این شکل مخفیانه ی تحصیل در کشوری که ادعای فرهنگ و تمدن دارد، زار زار خواهد گریست.
رنج زیرکانه ی مستند اینجاست، ایران که ادعای فرهنگ و تمدنی دیرینه دارد با همزبان خود در راستای همان مقوله ی فرهنگ و سواد و دانش چنین برخوردی دارد. کودکان افغان ساکن ایران باید مخفیانه در مدرسه ای خودگردان بیاموزند، خودشان را پنهان کنند که نکند ماموران آنها را بیابند و مانع تحصیلشان شوند، حق تهیه کتاب درسی ندارند و به طور کل باید هویت افغان خود را پنهان کنند تا بتوانند غیر رسمی الفبا را یاد بگیرند. مدرک تحصیلی شان بی اعتبار است و همه ی این تلاش ها برای برقراری مدرسه فقط به خاطر سواد است و نه مدرکی که در ایران ارزش ندارد.متولیان مدرسه سعی می کنند بدون هیاهو این هویت را برگردانند و دانش آموزان غیرقانونی خود را با میراث کشورزادگاهشان آشنا سازند. غذا، لباس، هنرهای دستی، زبان و گویش و نژاد…مستند «خورشید هر روز از قرقی طلوع میکند» تلاش می کند مخفیانه این هویت بر باد رفته را آشکار کند.
مستند، لحظات تلخ بسیار دارد، همچون صحنه ی رنگ آمیزی نیمکت های اسقاطی و مستهلک توسط خود کودکان دانش آموزان که تهیه اش برای متولیان مدرسه بسیار سخت بود، شادی غیر قابل وصف آنان با حضور مجدد در مدرسه به خاطر ممنوعیت کرونایی، فقدان تجهیزاتی همچون تلفن همراه برای آموزش مجازی، فهم این نکته که خانواده های این دانش آموزان حتی اندک سوادی برای کمک به آنها برای آموزش آنلاین ندارند، ساخت هدایایی دستی توسط دانش آموزان افغان ساکن ایران و تقدیم آن به پرستاران کرونایی و تکریم آنان، ساخت یک دوتار با قوطی حلبی و تخته پاره و نواختن آن توسط یک دانش آموز افغان و مواردی از این دست. اما یکی از تلخ ترین صحنه های مستند حضور مردی جوان است که برای رنگ زدن دیوار داخلی مدرسه همه ساله به آنجا می آید. می فهمیم او خود ده سال پیش محصل همین مدرسه ی خودگردان و مخفی بود و حالا هنوز چالش های قانونی حضور در ایران را دارد. با حضور او، هم سابقه ی مدرسه در خدمت رسانی را متوجه می شویم و هم تاریخ رنج را. به عبارتی می دانیم که چنین خیانت و جنایتی در حق ساکنین افغان در ایران حداقل ده سال پیش نیز توسط کشور متمدن ایران اعمال می شد.
مستند «خورشید هر روز از قرقی طلوع میکند» نمی تواند خیلی پرده در باشد. باید بپذیریم کوچکترین تخطی از این اصلف منجر به برچیده شدن همین آموزش محدود و خودگردان کودکان افغان در ایران می شود.
راهنمای امتیازدهی
نقد و نظر خود را برای ما ارسال کنید
بدون دیدگاه