نقدهای منتشر شده، دیدگاه نویسندگان بوده و لزوماً بیانگر دیدگاه شبکه مستند و جشنواره تلویزیونی مستند نیست.
نقدها بعد از پایان مهلت نظرسنجی منتشر می شود تا در رأی آثار تاثیری نداشته باشد.
این صفحه متعلق به شما مخاطبان جشنواره است، شبکه مستند سیما و دبیرخانه جشنواره تلویزیونی مستند از نقد آثار و دیدگاه شما عزیزان استقبال می کند.
اینکه در تهران شهروندانی افغانستانی بخواهند کافه ای با رنگ و لعاب و فرهنگ افغانی احداث کنند و در کنار سرو غذاهای محلی دیار خود، فرهنگ زادگاه خود را نیز تبلیغ کنند، فارغ از تامین هزینه های چنین مکانی در تهران، دارای مشکلات قانونی و اخد مجوزهای متعدد و بعضا ناشدنی است. مستند «خانهکابل» در کنار خانواده ای اهل افغانستان و ساکن ایران، مراحل افتتاح چنین کافه ای را شرح می دهد، اما اشاره ای مفید بر دردسرهای پس پشت آن ندارد. این نکته و همچنین لحن و روند مستند و محتوای آن، بیانگر فرمایشی بودن و محافظه کاری اش در بیان واقعیت و همینطور مطیع بودن مستندساز در برابر سوژه است. اینگونه که می توان با دقت بر صحنه های مختلف این مستند و نوع روایت و مفاد آن، مستندساز را در جایگاه یک دوست تصور کرد که در حال تولید اثری تبلیغی برای دوستان دیگرش است. چالش از سر و روی سوژه موج می زند و ما تنها رنگ و لعاب ظاهری اش را می بینیم. شاید یکی از دلایل این مماشات، همان ترس از چالش های آتی تولید چنین مستندهایی برای شهروندان افغان در ایران باشد. به گونه ای که تولید اثری با نقدی تند، ممکن است همین داشته ی اندک برای زندگی یک افغانی ساکن در تهران را دچار دردسر کند.
حتی اگر حذف چالش های قانونی خانواده برای ایجاد چنین کافه ای در تهران توسط مستندساز را نادیده بگیریم، سهل انگاری در روایت اثر را نمی توانیم از یاد ببریم.
احداث چنین مکانی آن هم در تهران، حتی برای یک شهروند تهرانی نیز سخت به نظر می رسد. در حالی که به زعم اطلاعاتی که در خود متن اثر هست، می دانیم منابع مالی خانواده ی نمونه مستند که افغانستانی هستند، برای تامین نیازهای اولیه ی ایجاد چنین مکانی محدود است، با این حال مستندساز، کاری به کار این مشکلات ندارد و تنها در چند جمله ی کوتاه سر و ته چالش را هم می آورد. آنچه باقی می ماند چیست؟ یک خانواده افغان که در راه اندازی کافهای با فضای افغانستانیدر تهران موفق شده اند، پدر خانواده، عکاسی حرفه ای با رزومه ای قابل اعتناست، فرزندان در کار کافه بسیار کمک می کنند، مادر وظیفه ی مدیریت و آشپزی را به عهده دارد، مشتری های این مکان همچون خودِ مکان، خاص هستند، حتی نویسنده ای نامی همچون رضا امیرخانی که در کارنامه اش آثار ادبی و نوشتاری مهمی همچون «مَنِ او» (داستان، ۱۳۷۸)، نَفَحاتِ نفت (مقاله بلند، ۱۳۸۹)، جانِستانکابُلِستان (سفرنامه افغانستان، ۱۳۹۰)،رَهِش (داستان، ۱۳۹۶)، و… دیده می شود نیز مشتری کافه است، پدری که قرار است به سفر برود و ممکن است کارهای کافه لنگ بماند و…
حتی اگر حذف چالش های قانونی خانواده برای ایجاد چنین کافه ای در تهران توسط مستندساز را نادیده بگیریم، سهل انگاری در روایت اثر را نمی توانیم از یاد ببریم. مستند درست از همانجایی که باید شروع می شد، یا ادامه پیدا می کرد به پایان رسید. پایانبندی مستند دقیقا شروع یک چالش یا حضور اولین چالش در روایت کنونی است که ناتمام رها می شود و مستندساز به درستی از یک پتانسیل مهم سوژه بهره نمی برد. کافه در اوج کار قرار دارد و وجود پدر برای تهیه برخی غذاها و نوشیدنی ها و حتی خرید مایحتاج کافه با خودرو ضروری است. چرا که به دلیل یک نوع بی عدالتیِ نانوشته و یا تبعیض های نامحسوس بر افغانی های ساکن در ایران، حتی صدور گواهینامه رانندگی برای خیلی از آنها مقدور نیست. فقط پدر گواهینامه دارد و اعضای خانواده نه! چیزی که مستندساز در «خانه کابل» گذرا بدان اشاره ای می کند و می گذرد، همین فقدان گواهینامه است. پدر برای سفری مرتبط با عکاسی به افغانستان می رود و خانواده می مانند و چالش های کافه، اما مستندساز درست همینجا، تیتراژ پایانی را به عنوان مهر تاییدی بر عدم آگاهی اش از مولفه های روایت پردازی بر پیشانی اثرش می کوبد. درست از همینجاست که مستند با یک کنش یا موقعیت می توانست بسط پیدا کند و مخاطب علاوه بر آشنایی با محیط و سوژه درگیر رویدادی تازه گردد. در حالت کنونی، مستند «خانه کابل» فقط یک گزارش از یک کافه ی افغانستانی در تهران و تبلیغی برای آن است.
مستندساز در یک صحنه ی ساده و فرمایشی، پسرخانواده را در انجام کارهای مربوط به پدر موفق نشان می دهد. به همین سادگی، نبودن پدر جبران می شود و امور کافه لنگ نمی ماند. تنها فکر کردن به این نکته که نبود پدر در مستند به تصویر کشیده می شد و چالش ها یکی پس از دیگری رخ می داد و به تصویر در می آمد، گویای این است که چه اثر قدرتمند تری تولید می شد. مگر نه اینکه به خاطر قوانین ایران، افغان ها نمی توانند به راحتی گواهینامه داشته باشند؟ مستند می توانست به جای اشاره ای مختصر بر این واقعیت، این لنگ ماندنِ امور کافه برای خرید مایحتاج در فقدان پدر را به تصویر بکشد و صحنه هایی را اختصاص بدهد بر نداشتن گواهینامه و شرایط سخت خرید. حتی مستند می توانست رنگی دیگر از نظر فرم و روایت داشته باشد. یک نیمه همین مستندکنونی با حذف برخی از اضافه ها و تکرارها و نیم دیگر، نبودن پدر و سختی هایی که جلوی راه خانواده برای اداره کافه قرار می گیرد.
راهنمای امتیازدهی
نقد و نظر خود را برای ما ارسال کنید
بدون دیدگاه