هفتمین جشنواره تلویزیونی مستند

جشنواره مستند، جشنواره تلویزیونی مستند، جشنواره فیلم، جشنواره عکس و جشنواره مستند نگاری

نقد مستند «دلبند»

نقد مستند «دلبند»

رحیم ناظریان

در غیاب عوامل تولید

 وزن زیباشناسانه فیلم با وجود ظاهری ساده و پرداختن بر شخصیتی روستایی بر روی سکانس پایانی است. پیرزنی جالب توجه که اغلب در تنهایی اش سیر می کند و این می تواند از نظر ضرباهنگ چالش هایی برای سازنده و همچین مخاطبی که محصول نهایی را مشاهده می کند، ایجاد نماید. از این جهت این سکانس دارای اعتبار است که می توان آن را به عنوان نتیجه یا اوج در نظر گرفت. سکانسی خلاقه و منحصر به فرد که به نظر یک جمع بندی برای درونمایه و موتیف هایی است که در طول مستند با آن مواجهیم.

بار اصلی مستند که با خلاقیت، یک جمع بندی قابل اعتنا و البته تاثیرگذار در روایت است، سکانس پایانی است.

فارغ از مشقت تولیدِ چنین آثاری که سازنده را با خلوت پیرزنی روستایی در کوهستان مواجه می کند، از وجه روایی نیز تنها در صورتی می توان انتظار نهایی شدن اثری درخور، با چنین سوژه ای داشت که نگاهی فراتر از شرح زندگی و توصیف سبک زیست شکل بگیرد. مستند «دلبند» حاوی چنین ویژگی هایی است. از یک سو، مستندساز به خوبی در امر شخصیت پردازی موفق عمل می کند و زن روستایی را با چالش هایی و ایده هایی مخصوص به خود، مرحله به مرحله معرفی و در نهایت پاسخی برای ابهامات درونی اش پیش پای مخاطب می گذارد. از سوی دیگر شاهد اثری صرفا توصیفی از لایف استایل نیستیم. سبک زندگی گونه ای است که تنها با اتکا بر الزاماتِ اشکال مختلف زیستی و بوم شناختی، محصول نهایی یک مستند را از نظر کمیت و کیفیت در معرض مطالعه قرار می دهد. به عبارتی در مستندهایی که صرفا بیان چگونگی معیشت یا وفاداری بر یک شیوه زندگی در آن ارجح است، توصیف، در بالاترین درجه اهمیت قرار دارد و این نقطه تمایز مستند «دلبند» است که در آن شخصیتِ «فیروزه خورشیدی» به عنوان آخرین بازمانده از یک روش زندگی بازنمایی می شود.

زنی سالخورده که تمامی انگاره هایش پیرامون حفظ یک سنت است و خود را یکی از آخرین بازمانده های کوچ فصلی به ییلاقات و همراهی با دام هایی می داند که از کودکی با آن اجین شده است، در مستند «دلبند» تنها یک سوژه برای شرح اقلیم یا مناسباتی معیشتی نیست. بنابراین لایف استایل در خلال یک چالش، تا حدودی رنگ می بازد و مخاطب علاوه بر آن شاهد رویدادی دراماتیک نیز هست. اینکه یازده فرزند او تمایلی به ادامه شغل اجدادی ندارند و پیرزن خود را فردی فراموش شده می پندارد که تنها از جانب گاوها درک می شود و نه آدمها، موضوع اصلی مستند را شکل می دهد. یا چالش اصلی خود کهنسالی است و پیشنهاد های مکرری که به او داده می شود تا دامها را بفروشد و به عبارتی خود را بازنشسته کند. این پیشنهاد ها در طول مستند آنقدر تکرار می شود تا به عنوان اصلی ترین چالش شخصیت محوری بتوان آن را پذیرفت. فرزندان خود پیرزن، استادکاری که ابزاری برای تولید کره برای شخصیت محوری می سازد، دو سرجنگلبانی که برای بیرون راندن پیرزن از مرتع به سراغش می آیند، زنان هم سن و سال خودش و اقوام و … همگی پیشنهاد ترک فعل را به او می دهند و البته جواب همواره منفی است.

مستند «دلبند» برای اجرای روایتی باور پذیر نیز تبحر دارد. در سکانس حضور مامورانِ سرجنگلبانی و اعمال قانون، دوربین درون کلبه و با ایجاد یه قاب به واسطه چهارچوب در، هم جذابیت بصری ایجاد می کند و هم با حفظ فاصله از آدمهای جلوی دروبین، مانع دور شدن آنها از رفتاری واقعی می شود. در همین سکانس است که «فیروزه خورشیدی» راحت تر از همیشه به گفتگو می پردازد و درونیات واقعی اش را فاش می کند. به عنوان نمونه او وقتی با سرسختیِ سرجنگلبان برای ترک مرتع مواجه می شود و کلمه قانون را با تاکید از جانب او می شنود، با لحنی عصبانی که تنها همین یکبار در طول مستند روی می دهد می گوید: «قانون کجاست؟ خدا پدرت رو بیامرزه. چی مگی؟ قانون اختیار زن خودش رو نداره چه برسه اختیار منو داشته باشه؟» این صراحت در بیان درونیات از زنی که ارتباط خود را هم با جامعه و هم قانون قطع کرده است تنها با جانمایی دوربین می تواند از سوی او ارائه شود. یا گفتارمتن و زاویه دید آن نیز علاوه بر اینکه به صورت شفاف، شکلی ویرایش شده و بازنویسی شده دارد، به دلیل اجرای بسیار دلنشین خود زن کهنسال و حس و حال او در بیان جملات به شدت تاثیرگذار و باور پذیر است.

اما بار اصلی مستند که با خلاقیت، یک جمع بندی قابل اعتنا و البته تاثیرگذار در روایت است، سکانس پایانی است. غیاب عوامل تولید، ازجمله کارگردان که به نظر وظیفه تصویربرداری نیز به عهده اوست و همچنین صدابردار، غیابی تاویل پذیر را شکل می دهد که علاوه بر نظم دادن بر تمام موتیف ها، سرانجامی تلخ برای پایانی تلخ رقم می زند. نکته اینجاست که اعتماد زن کهنسال به عوامل تولید و وارث و وصی قلمداد کردن آنها خود بیانگر مدت زمان تولید اثر است که به دلیل طولانی بودن، این اندازه از اعتماد را به وجودآورده است. پیرزن از عوامل پشت صحنه می خواهد تا راز سر به مهر خودش را بدون حضور آنان افشا کند و این راز چیزی جز سرنوشت گاو ها و ادامه دادن راه خودش توسط آنها نیست. زاری زن کهنسال در چنین وضعیت تراژیکی علاوه بر فاز احساسی، همچنان به شدت باورپذیر جلوه می کند. به عبارتی شاید این اشک ها آنچنان که اکنون در برابر یک ابزار تکنولوژیک می ریزد، با حضور عوامل فیلم آنقدر طبیعی جلوه نمی کرد.

از طرفی از نظر فرمی می توان گفت دوربینی که در طول مستند سعی داشته خودش را در چهارچوب ها یا قرار گرفتن در حاشیه پنهان نگه دارد، در پایان مستند به عنوان تنها ناظر صحنه معرفی می شود و عنصر روایی پیش برنده، یعنی رها نکردن دام توسط پیرزن که در طول اثر بارها بدان اشاره می شود، در سکانس پایانی فقط با دوربین مطرح می گردد. «فیروزه خورشیدی» راز پافشاری بر ماندن در کوهستان و بازنشست نشدن را در خلوت با ابزاری درمیان می گذارد که اساسا در فلسفه سینما هیچ بویی از رازداری نبرده است.

اشک و التماس پیرزن بر دوربین برای حفظ دامها و اعتماد او بر ابزار و رسانه ای در مدیوم مستند که قاعدتا وظیفه اش سرقت از درونیات سوژه و افشای این راز بر عالم و آدم است، پارادوکسی معنایی ایجاد می کند که تا ساعت ها پس از تماشای دلبند دامن مخاطب را رها نخواهد کرد.

به نقد این مستند چه امتیازی می دهید؟
3/5 - (2 امتیاز)


راهنمای امتیازدهی

نقد و نظر خود را برای ما ارسال کنید

بدون دیدگاه