هفتمین جشنواره تلویزیونی مستند

جشنواره مستند، جشنواره تلویزیونی مستند، جشنواره فیلم، جشنواره عکس و جشنواره مستند نگاری

نقد مستند «قیچی تیز»

نقد مستند «قیچی تیز»

رحیم ناظریان

کش دادن بی کنشی ها

مستند درباره آموزش و تبلیغ اهدافی دینی با یک قیچی تیز به کودکانی است که به راحتی قابل برش دادن و برش خوردن هستند. یک مستند با ساز و کار تبلیغی که می خواهد از راه های ترویجی به تربیت کودکان بپردازد و برای این منظور به شدت دارای صحنه هایی کش آمده و اضافه و با تطویل زیاد است. به جرات می توان از چهل و پنج دقیقه، این سو و آن و سو رفتنِ طلبۀ حاضر در مستند، نیمی از آن را در اتاق تدوین در سطل زباله سیستم کامپیوتری انداخت و با یک کلیک آنی بخش زیادی از مستند را حذف کرد. دلیل این ادعا این است که اکثر پلانها در مستند « قیچی تیز» دارای اضافاتی است که نبودنش هیچ تاثیری در ماجرا ندارد. این موضوع خاصه برای مدیوم مستند نیست. وقتی حتی یک نویسنده قصد تحریر صفحه ای رمان دارد، با حساسیت، کلمات را انتخاب و از تکرار آنچه یک بار گفته شد، پرهیز می کند. این عادتِ بسیار شایع و البته فراگیری در مستندهای تلویزیونی است که در آن هیچ اهمیتی برای ایجاز قائل نیستند و بیشترِ چنین آثاری حاوی صحنه هایی بی کنش و بی اهمیت است. مخصوصا وقتی که خود مستندساز محو سوژه شود و بدون هیچ ایده ای، ایدۀ شخصیت محوری اثرش را بدون کم و کاست در حد و حدود یک گزارش ارائه کند.

پر کردن زمان مستند یا هدر دادن وقت مخاطب؟ سکانس، جز اینکه دوستی این دو را به صورت نمایشی و غیرقابل باور به تصویر بکشد هیچ دست آوردی ندارد.


به طور مثال وقتی دو روحانی در طول روایت با یکدیگر دیدار می کنند، یکی از ضعیف ترین سکانس های کار شکل می گیرد. آن دو برای زنده کردن خاطرات، همان اعمالی را انجام می دهند که در کودکی در لا به لای کوه و صخره انجام می دادند. ورزش می کنند و در طبیعت به تفریح می پردازند. اینها همه و به طور کل سکانس دیدارِ دوبارۀ شخصیت محوری مستند با دوست گرمابه و گلستان قدیمی اش، بی مایه است. نه نقل خاطرات گذشته است و نه سکانسی طبیعی و باورپذیر که در اکنون آنها اتفاق می افتد. فقط این تصاویر از گشت و گذار این دو، ثبت شده تا بگوید چنین اعمالی که اکنون در حال انجام آن هستند روزی روزگاری در گذشته نیز انجام شده است. یا اینکه این دو ارادت زیادی به هم دارند. برای همین یک محتوا، دقایقی طولانی از مستند به تفریح دو طلبه اختصاص دارد. در این حالت باید گفت کارکرد روایی این سکانس چیست؟ پر کردن زمان مستند یا هدر دادن وقت مخاطب؟ سکانس، جز اینکه دوستی این دو را به صورت نمایشی و غیرقابل باور به تصویر بکشد هیچ دست آوردی ندارد.
این رویه حتی در گفتگوی این دو دوست نیز مشهود است. در خودرو نشسته اند و با یکدیگر حرف می زنند. محتوای کلام آنها چیزی است که بی شک در حالت عادی و بدون حضور دوربین بینشان رد و بدل نمی شود. یعنی کلام آنها و موضوع بحث آن ها به هیچ وجه متعلق به لحظه نیست و فقط برای دوربین چیزی می گویند تا اطلاعاتی به مخاطب بدهند. مثل این می ماند در یک مستند هیجانی یا پلیسی یا عبرت آموز که به فرض شرح زندگی دو دزد است، آن دو دزد جلوی دوربین به هم بگویند «یادت هست دیروز ما چطور دزدی کردیم؟» این جنس از دیالوگ نیز به طور کل فرمایشی و غیر قابل باور است. مستندساز به هیچ عنوان توان مدیریت شرایط صحنه و رویداد را ندارد و حتی در حین تدوین نیز موفق به قانع نمودن خود برای حذف بدیهیات نشده است.
شخصیت محوری مستند که حالا روحانی است و در گذشته یکی از اراذل منطقه بوده یا شرایط تبدیل شدن به اراذل را داشته، هم اکنون با تمرکز بر روی آموزش کودکان سعی بر پیاده کردن تجربیات کودکی خود بر نسل جدید دارد. مستندی تقریبا بلند که فقط یک ایده کلی دارد و آن اینکه کودکی که در جیبش چاقو و پنجه بکس داشت، حالا در لباس روحانیت یک قیچی تیز در اختیار دارد، اما این قیچی ابزاری خشونت آمیز نیست، بلکه وسیله ای است برای ساخت کاردستی هایی که در حین خطبه خوانی برای کودکان تولید می شود.

به نقد این مستند چه امتیازی می دهید؟
3.5/5 - (2 امتیاز)


راهنمای امتیازدهی

نقد و نظر خود را برای ما ارسال کنید

بدون دیدگاه