هفتمین جشنواره تلویزیونی مستند

جشنواره مستند، جشنواره تلویزیونی مستند، جشنواره فیلم، جشنواره عکس و جشنواره مستند نگاری

نقد مستند «جمیله»

نقد مستند «جمیله»

رحیم ناظریان

خلق اتمسفر با امکاناتی محدود

اگرچه لحاظِ اتمسفری تاریک به واسطه انتخاب لوکیشن هایی بدون نور و القای سیاهی، به دلیل نابینا بودن شخصیت محوریِ مستند، بارها در سینما تکرار شده، این تکنیک در مستند «جمیله» به خوبی اجرا می شود. بینا شدن مجدد جمیله با جراحی، بنا به وعده ای که پزشکان داده اند تنها یک درصد احتمال دارد و مستند نیز این احتمال کم را در قالب شعاع های نوری اندکی که سعی در روشن کردن تاریکی مطلق دارد، بارها نشانمان می دهد.

هرچه هست، مستند «جمیله» حاوی تکنیکی قابل پذیرش است که محتوا را به فرم پیوند می دهد. اتمسفری می سازد که دقیقا با مساله مستند و انگاره های اثر همخوان است و مهم اینکه مستندساز هیچگاه از موضوع اصلی دور نمی شود و حتی حاشیه های زیستی شخصیت ها نیز فقط در جایگاهی هستند که در ایجاد فضای کلی اثر نقشی داشته باشند.

مستندساز برای تحقق این فرم یا اتمسفر، تمهیداتی دوگانه دارد. یکی استفاده از شرایط موجود و دیگری ساختن شرایطی کارآمد.

جمیله به واسطه جنگ، بینایی اش را از دست داده و حالا با وجود بیست و سه سال سن و داشتن همسری فداکار، (مردی فارغ از جنبه های مطلق در اخلاق) و همچین داشتن دو فرزند خردسال دختر، چالشی دارد با این مضمون که نابینایی تا چه میزان می تواند او را مایل به ادامه زندگی نگاه دارد و این نقص آیا او را از پا در می آورد یا نه؟ جمیله بارها در طول مستند درباره نابینایی اش به صورت مستقیم اشاراتی ناامیدکننده دارد. حتی در مواجهه با شرایط بغرنج، طلب مرگ می کند یا ناامیدی اش را با شوهرش و اقوام نزدیک بیان می دارد. گفتگویی ساده با همسرش به نابینایی اش مربوط می شود و مهمتر و تلخ تر اینکه، کودک خردسالش به درکی تازه از نابینایی مادر رسیده است. کودک به روشنی با وجود سن پایین آگاهی درستی از نابینایی مادر دارد و اینها همگی چالش جمیله است که حالا باید با یک درصد امیدِ بهبود با جراحی، روزگار را سپری کند. با این درک از شخصیت محوری که مستندساز در اختیار بیننده قرار می دهد، صحنه درخشان روشن شدن چراغ های موتور سیکلت و ایجاد قابی روی دیواری سوراخ سوراخ که اثر گلوله ها و ترکش های جنگ است، کارساز به نظر می رسد. تاریکی بر همه چیز مستولی است. نور وجود ندارد.

دقیقا مثل جمیله که نمی بیند، ما نیز در قامت بیننده، در هاله ای از تاریکی، شعاع های نوری اندکی را شاهدیم که جهانی جنگ زده را مدام و با تکراری بی رحم، جلوی چشممان می آورد. به نظر کل مستند در بحث تصویر و قاب و پلان، تشریح همان یک درصد امیدواری برای بینایی مجدد جمیله پس از جراحی است. او یک درصد شانس بینا شدن دارد و ما نیز از کل صحنه، درصد بسیار محدودی از دیدنی را مقدوریم.

مستندساز برای تحقق این فرم یا اتمسفر، تمهیداتی دوگانه دارد. یکی استفاده از شرایط موجود و دیگری ساختن شرایطی کارآمد. به طور مثال، شهر جنگ زده که آدمهای مستند در آن به زندگی ادامه می دهند، در روزگار بعد از جنگ، مدام با قطع سراسری برق مواجه است. مستندساز از این تمهید بهره می برد و بی تامل از کنار این امکان نمی گذرد. تاریکیِ حاصل از بی برقی، ابزاری می شود تا نابینایی جمیله برجسته گردد و چه صحنه های جذابی با استفاده از همین شرایط موجود در محیط، برای رسیدن به فرم خلق می شود.

ابزار دوم، ساخت شرایط است. به طور مثال حتی ساده ترین پلان ها نیز در محیطی ثبت می شود که نور اندکی دارد. یعنی با وجود جریان داشتن برق شهری، مستندساز ما و آدمهایش را در محیطی نیمه تاریک با سایه روشن حفظ می کند تا هم شاهد رویداد باشیم و هم اینکه نابینایی و اندک امید سوژه برای بینا شدن را از یاد نبریم. همه این تمهیدات یقینا در ایجاد فضا نقش به سزایی دارد. نقشی که به واسطه یک تکنیک تکراری با شمایلی تازه اجرا می شود و البته این قابل تقدیر است.

مستندساز حتی از همین کلیشه در ساخت اتمسفری سیاه نیز بهره برداری نوینی دارد. در یکی از صحنه های میانی مستند، همچون آغاز فیلم، صدای جمیله بر قابی کاملا سیاه قرار دارد. در عنوانبندی، این قاب سیاه و صدای جمیله، دقیقا کنایه ای بر نابینایی صاحب صداست؛ اما در میانه اثر، دوباره شاهد چنین پلانی با چنین شیوه ای هستیم که به ناگاه حرف جمیله با صدای همسرش قطع می شود. مرد، سیاهی تصویر را به بی برقی مربوط میداند و این بدان معناست که حتی خود مستندساز نیز سعی در به چالش کشیدن ماهیت تکنیکی دارد که خود مصر بر آن است و با این عمل، پیش فرض های بیننده را دچار فروپاشی می کند. از آنجایی که گاها در طول مستند طنزی تلخ در مراودات و مکالمات اعضای خانواده و فامیل دیده می شود، حتی می توان این بازی با پیش فرض های بیننده را نیز یکی از ابزارهایی تلقی نمود که سعی در تلطیف فضا با طنز دارد. به عبارتی همسر جمیله اینبار با کنایه به ما و خود جمیله تاکید می کند که «بس است! این سیاهی که عاملی تکنیکی از جانب مستندساز است، لااقل اینجا دیگر ابزاری بر تاکید گذاشتن بر نابینایی تو نیست، بلکه برقی وجود ندارد تا صحنه روشن باشد.»

مستند جمیله در بحث ثبت تصاویری از روزمرگی شخصیت هایش نیز درخشان است. کودکان دقیقا در جایگاه کودکانه خودشان قرار دارند. این نکته به شدت حیاتی است که حضور دوربین و احیانا عوامل پشت آن به هیچ وجه توسط همین کودکان تیزهوش حس نمی شود. این مورد بیانگر این است که روایت، در خلال زمانی طولانی و صرف وقتی زیاد و زندگی با سوژه شکل گرفته است. مستندساز زمان زیادی را برای تصویربرداری در نظر گرفته و همین زمان زیاد، دروبین را به ابزاری دیده نشدنی توسط کودکان مبدل کرده است.

بی شک «جمیله» نمونه خوبی از تولیدات مستند ایرانی در سوریه است، که به هوای بودجه و به جیب زدن پول تولید نشده است. به تصویر کشیدن رنج، در موقعیت جنگ است. جنگی که فقط گلوله و نمایش مرگ نیست، بلکه شرح عواقب آن نیز هست. نهایت اینکه در دوره ای که هر دوربین به دستی با یک لابی گردن کلفت و ثبت تصاویری و تدوینی، منابعی را بیهوده هدر دادند و می دهند، چنین اثری بی شک جای تقدیر دارد.

به نقد این مستند چه امتیازی می دهید؟
2.5/5 - (2 امتیاز)


راهنمای امتیازدهی

نقد و نظر خود را برای ما ارسال کنید

بدون دیدگاه