هفتمین جشنواره تلویزیونی مستند

جشنواره مستند، جشنواره تلویزیونی مستند، جشنواره فیلم، جشنواره عکس و جشنواره مستند نگاری

نقد مستند «هموطن»

نقد مستند «هموطن»

رحیم ناظریان

حاشیه زندگی شاعری مهاجر

مستند، پرتره ای درباره شاعری افغانستانی است که سالیان سال است نه فقط ساکن ایران، بلکه هویت شعری اش نیز ایرانیزه شده و از نظر زبان و لحن نیز تحت تاثیر شعر عروضی معاصر ایران است. اینها نکاتی نیست که در مستند «هموطن» بدان اشاره شده باشد یا درباره شکل و شمایل شعری و ویژگی های بیانی این شاعر کنکاشی صورت گرفته باشد. مستند به صورت کامل و تمام و همه جانبه، یک تمجید و تعریف و ستایش گویی کلی درباره خود سوژه است. به عبارتی در هیچ جای مستند نمی توان برای لحظاتی ابتکارات شعری، ویژگی های زبانی، تکنیک های شاعر، نوآوری هایش، ابداعات و به طور کل فنون ادبی اش را در قالب تحلیل یا بررسی مشاهده نمود. مستندساز به دلیل تمجیدی از پیش تعیین شده، نه مجالی برای خود قائل می شود تا به موارد یاد شده فوق بپردازد و نه مجالی به مخاطبش می دهد تا فارغ از تعریف و ثنا به ادبیت و شاعرانگی و امور فنی سوژه فکر کند.

او ویراستار است… او چگونه کتابخوان شد؟ او غذا درست می کند. کجا ساکن است؟ کدام انجمن شعر می رود؟ همسرش کیست و رابطه آنها چگونه است؟ خاطرات تلخ و شیرین او چیست؟ او بیدل می خواند و آنها را در مجازی منتشر می کند. دوستان و آشنایان چگونه از او تعریف می کنند؟ دلیل ماندن او و همسرش در ایران چیست و چرا از ایران به اروپا مهاجرت نکردند؟ گلشهر کجاست؟ او به همایش هایی در کشورهای اطراف دعوت شد و شعر خواند. او چگونه زیر کرسی می نشیند و اسم و فامیل بازی می کند؟ او داور چندین جشنواره شعر داخلی بوده و هست…

تمام تیترهای بالا، رویدادهای فرعی مستند «هموطن» را شامل می شود که رویداد اصلی یعنی زندگی یک شاعر مهاجر را می سازد و در نهایت مخاطب هنوز نمی داند این سوژه، شاعرانگی اش کجاست؟ اساسا هنوز نمی داند برای چه همه به او لقب استاد می دهند. دلیل این مساله این است که مستندساز آنقدر اسیر تمجید از سوژه شده و آنچنان بدون مقدمه خودش پذیرفته که با یک استاد مواجه است که یادش می رود در بخش هایی از مستند تاکید بیشتری بر دلایل شاعر خوبی بودن و معرفی ارزش یک هنرمند بگذارد. کاری به این نداریم شاعر معرفی شده تا چه میزان از نظر فنی و ادبی و شعری قابل اعتناست، مهم این است که حالا در قامت سوژه یک مستند، تولید کننده در قبال معرفی او به مخاطب چه وظیفه ای دارد.

بدون تعارف، آنکسی که شخصیت معرفی شونده در مستند «هموطن» را نشناسد و کتابی از او نخوانده باشد، تا پایان مستند هیچ چیزی درباره ماهیت شعری شاعر نخواهد دانست. چرا که مستند بیشتر با یک شهروند سر و کار دارد تا یک شاعر و البته مستندساز با انتخاب عنوان «هموطن» دقیقا همین نکته را برجسته نموده است. به عبارتی استادی و اعتبار شاعر برای مستندساز مسجل است و نیازی نمی بیند که در لابه لای نمایش حاشیه های روزمره او، از قبیل آشپزی و کار و گشت و گذار، کمی هم به خود شعر بپردازد.

داوری یک جشنواره شعر و سنجش آثار رسیده به دبیرخانه، زمان بسیار زیاد از مستند را پر می کند و آنقدر طولانی است که برای لحظات پایانی مستند هیچ کارکردی جز اتلاف وقت ندارد. با این حال داوری یک جشنواره شعر یا حضور در یک انجمن شعر، فقط لفظ شعر را با خود به همراه دارند و حاشیه های شاعر بودن سوژه هستند. یعنی با وجود نمایش این داوری شعر و حضور در یک انجمن شعر، همچنان ما نمی دانیم و نمی فهمیم فرد مورد نظر چگونه شاعری از نظر ادبی و فنی است. می فهمیم اون شاعری انقلابی است، به ادبیات کلاسیک فارسی علاقه دارد و به طور کل انسانی خوب از نظر سجایای اخلاقی است، ولی سر از جنس شعر او در نمی آوریم مگر یکی دو بار که شعری از او خوانده می شود.

مستند «هموطن» لحظات بی دلیل زیادی دارد. مستندی که می توانست نیمی از زمان اکنونش را در تدوین کنار بگذارد و روی نیمه باقی مانده نیز پرداخت بیشتری داشته باشد. به طور مثال اگر مستند پرتره ای از زندگی خود شاعر است، دلیلی نیست که همسرش دقایقی طولانی روبروی دوربین بنشیند و دربخشی طولانی، اختصاصی خودش را معرفی کند. حضور او به دلیل پرتره بودن مستند و موضوعیت اثر که درباره شاعر مرد است، تنها در یک صورت دارای اعتبار است که زن بخش هایی از زندگی سوژه را شرح دهد، نه اینکه خودش در قالب مستندی جدید به شرح جزئیات زندگی خودش بپردازد.

گشت و گذار در شهر افغانی نشین گلشهر نیز می توانست کوتاه تر باشد. دلیل فنی اش نیز این است که همچنان ما با مستندی پرتره مواجهیم و نه اثری قوم شناسانه که بیاید و به صورت مفصل موضوع اصلی مستند را فراموش کند و تماما به ویژگی های فرهنگی یک شهر افغانی نشین در ایران بپردازد. به عبارتی خود سوژه یعنی شاعر در سکانس مربوط به گلشهر فراموش می شود و او در این بخش، فقط یک لیدر است تا شهر را که تبدیل به سوژه اصلی مستند شده معرفی کند. مثل این می ماند که شما مستندی درباره نیما یوشیج و شعر و شاعری و زندگی شاعرانه اش بسازید، اما نیما یا بدل نیما دقایقی طولانی درباره یک محله مازندران‌نشین در تهران و ویژگی های فرهنگی آنجا بگوید. حتی اگر این سکانس در مستند «هموطن» و شهر گلشهر، حسی نوستالژیک را برای سوژه تداعی می کرد، می شد از وجود آن بهره ای بهتر برد.

مستند «هموطن» می توانست فارغ از سویه تعریف، مستندی باشد درباره شعر مهاجرت که چالش ها و رنج های این طیف را بیان کند، ولی انگار آنچه برای مستندساز اهمیت داشته زندگی آرام و خوش شاعر در ایران بوده و آنچه فراموش شده خود شعر مهاجرت است.

به نقد این مستند چه امتیازی می دهید؟


راهنمای امتیازدهی

نقد و نظر خود را برای ما ارسال کنید

بدون دیدگاه