نقدهای منتشر شده، دیدگاه نویسندگان بوده و لزوماً بیانگر دیدگاه شبکه مستند و جشنواره تلویزیونی مستند نیست.
نقدها بعد از پایان مهلت نظرسنجی منتشر می شود تا در رأی آثار تاثیری نداشته باشد.
این صفحه متعلق به شما مخاطبان جشنواره است، شبکه مستند سیما و دبیرخانه جشنواره تلویزیونی مستند از نقد آثار و دیدگاه شما عزیزان استقبال می کند.
از آنجایی که زمزمه تغییر اصالت گبه ایرانی در منطقه زاگرس که زادگاه این مصنوع است به واسطه گسترده شدن دامنه ارتباطات تولیدکنندگانش با جهان، در مستند دیماخور بررسی می شود، ساختار روایی اثر به فراخور این موضوع تا حد زیادی جالب توجه به نظر می رسد.
مستندساز بدون اینکه مخاطب را درگیر وارونگی سلسله مراتب تولید گبه از انتها به ابتدا نماید، این شیوه روایی را با کارکردی معناگرایانه به کار می برد. به این سلسله پلان دقت کنیم:
تصاویری به ترتیب از سط شهر شیراز، بازار صنایع دستی شیراز، فروشندگان گبه، قطع به منطقه ای ییلاقی در دامنه های زاگرس، توصیف منطقه و توصیف ماهیت گبه، زنان بافنده گبه، سمبل های گبه و نقش و نگارهای آن، شرح رنگ آمیزی نخ ها، نخ ریسی، تهیه پشم، شستن گوسفندان و الی آخر…
کاملا واضح است که مستند از مرحله فروش یعنی بازار و بنگاه های فروش، روایتش را آغاز می کند و پله پله به صورت برعکس تولید گبه را از پایان فرایند تولید تا آغاز نشان میدهد. این شمایل روایی آنگونه در مستند دیماخور می نشیند که توی ذوق نمیزند یا مستندساز با تمهیداتی این وارونگی را گل درشت نشان مخاطب نمی دهد. دلیل این است که شکل روایی، کاملا در اختیار ایدهپردازی مستندساز قرار دارد و چنین روایتِ از پایان به آغازی، صرفا یک بازی یا ایده عقیم روایی یا بیکارکرد نیست. به عبارتی تنها با یک تکنیکِ صرف که قصد بزک دارد مواجه نیستیم، بلکه این روش در ساختار، مخاطب را با شدت بیشتری به ایده اصلی مستندساز یعنی زوال گبهی اصیل متصل می کند.
مستند پس از شرح بالعکس تولید گبه، موضوع اصلی اثرش را به میان میکشد. اینکه سابق بر این و در شکل اصیل، بافنده گبه درونیات خود را بر گبه نقش میزند. به عبارتی به همین دلیلِ یگانه است که گبه های زاگرس نقش هایی بی تکرار دارند چون طرحی از پیش تعیین شده برای بافت در اختیار بافنده نیست و او از آنجایی که همچون یک ترسیمگر یا نقاش، درونیات و ذهنیات و ایده های خود را با نخ در حین بافت ترسیم می کند، هر گبه ای تمایزهایی با یکدیگر دارد و اساسا هر گبه یک حال و احوال منحصر به فرد در خود پنهان می کند. حال با جهانی شدن و ارجح شدن نظر خریدارهایی داخلی و حتی خارجی، پای سفارشی شدن به میان آمده و بافنده به جای اتکا بر همان روش دیرین، گوش به زنگ ایده ها و نقش های خریدار است. یا با ورود اینترنت؛ بافنده های امروزی تر بعضا با تاثیر از جهان مجازی، از آن در جهت شکل بافت گبه بهره می برند. مستند با دیدی انتقادی بر این تهاجم و دور شدن از اصالت بافت گبه؛ سویه انتقادی اش را می سازد.
حال برگردیم به شکل ساختاری مستند. پلان هایی که از پایان تا ابتدای تولید یک گبه را شرح می دهد با ظرافت به سکانس های انتقادی پیوند می خورد. به نظر مستندساز موفق می شود با این تکنیک به مخاطب حس و حال بازگشت به اصل را منتقل نماید. یعنی همانطور که ساختار این مستند ما را از پایان کار به ابتدای کار تولید یک گبه سوق میدهد، خواهیم گفت برای حفظ اصالت گبه باید به آغاز برگردیم و آن روش تولید را لحاظ کنیم که ریشه در منطقه و خود دیماخور دارد.
چنین فرایند تولیدی در مستندی که به یک مصنوع بومی می پردازد، یقینا اتفاقی نیست و نشان از قدرت مستندساز در بیانی سینمایی دارد.
راهنمای امتیازدهی
نقد و نظر خود را برای ما ارسال کنید
بدون دیدگاه